xnxx sexgeschichten sexgeschichten sexgeschichten fickgeschichten sex stories sexgeschichten fickgeschichten francais sexe francais porno histoires de sexe histoires de sexe sex geschichten free xnxx sexstories sex stories xnxx pornhub sexgeschichten sex geschichten sexgeschichten sex stories pornos redtube xnxx youporn xhamster

داستان بازی Silent Hill: Origins هفت سال قبل از وقایع نسخه اول رخ می‌دهد؛ زمانی‌ که روح دخترکی به دو بخش تقسیم می‌شود. شخصیت اصلی بازی، تراویس گریدی (Travis grady)، یک راننده کامیون است و سعی می‌کند با گذر از جاده شهر Silent Hill، مسیر خود را کوتاه کند و محموله‌اش را سریع‌تر تحویل دهد. در تاریکی شب و باران شدید، او دید چندانی بر جاده نداشته و شخصی که بارانی بر تن دارد و صورتش مشخص نیست، ناگهان به میان جاده قدم می‌گذارد. تراویس به موقع واکنش نشان می‌دهد. باران بند می‌آید و تراویس از کامیون پیاده می‌شود تا شخص را ببیند، اما او یا جسدش آنجا نیست. تراویس می‌خواهد به داخل کامیون بازگردد اما از آینه دخترکی با لباس آبی را پشت سر خود می‌بیند. دخترک ناپدید می‌شود و تراویس برای یافتن او، به دل جاده مه‌انگیز می‌زند و نهایتاً وارد شهر سایلنت هیل می‌شود. در انتهای جاده، او با خانه‌ای در حال سوختن روبه‌رو شده و صدای فریاد شنیده و با سرعت وارد خانه می‌شود. تراویس با جسم نیمه‌جان و سوخته شخصی که وسط خانه روی زمین افتاده است مواجه شده و آن را از بلند کرده و بیرون می‌برد، اما خارج از خانه بی‌هوش می‌شود.

داستان بازی Silent Hill: Origins - گیمفا
پس از نجات دادن جسم سوخته، تراویس بی‌هوش می‌شود. در نسخه اول مطلع می‌شویم که آلِسا به نوعی از مراسم جان سالم به در می‌برد و در Origins این جریان را به چشم می‌بینیم.

فردای آن روز، تراویس وسط ناکجاآباد به هوش می‌آید و تصمیم می‌گیرد تا سراغ بیمارستان شهر برود و جویای حال آن جسم سوخته شود. زمانی‌که به بیمارستان می‌رسد با شخصی به نام مایکل کافمن (Michael Kaufmann) روبه‌رو می‌شود. کافمن می‌گوید: «می‌تونم کمکت کنم؟». تراویس پاسخ می‌دهد: «دختری که دیشب توی آتش بود، اون این‌جاست؟». «یک دختر؟ ما هیچ مریض جدیدی چند روز اخیر نداشتیم. عذر می‌خوام. از بخش اطلاعات سوال کن. من کارهای مهمی دارم که باید بهشون رسیدگی کنم. خدانگهدار» کافمن داخل آسانسور ناپدید شده و کمی بعد تراویس صداهای عجیبی می‌شنود و هیولاها خود را کم‌کم نشان می‌دهند. درون یکی از اتاق‌ها، تراویس دخترک آبی‌پوش را می‌بیند که بازتاب تصویرش درون آینه است. پس وی دستش را روی آینه می‌گذارد و به دنیای داخلش کشیده می‌شود. در آن مکان، تراویس قطعه‌ای هرم شکل پیدا می‌کند و بلافاصله دخترک را می‌بیند. سپس تراویس ادعا می‌کند که او همان جسم سوخته است و با شنیده شدن صدای آژیر خطر، بی‌هوش می‌شود.

زمانی‌که به هوش می‌آید، خود در یکی از سالن‌های بیمارستان می‌یابد و پرستاری به نام لیزا (Lisa) را کنار خود می‌بیند. تراویس می‌گوید آن فرد سوخته مرده است و حالا هم باید خودش را سریعا به کافمن برساند. تراویس به راه خود ادامه می‌دهد و به زن مرموزی برخورد می‌کند که داهلیا (Dahlia Gillespie) نام دارد و حرف‌های عجیب و نامفهومی در مورد یک مراسم احضار به زبان می‌آورد. در ادامه، تراویس به اسناد و مدارک مرموزی از گذشته برخورد می‌کند؛ اسنادی در مورد یک زن که سعی کرده تا پسر خردسال خود را بکشد، اما خوشبختانه با دخالت مردم موفق نمی‌شود و در نهایت به تیمارستان انتقال می‌یابد. آن زن مدعی است موجوداتی درون دنیای آینه دیده که به او گفته‌اند تا پسر خود، که موجودی شیطانی است، را بکشد. کمی بعد، تراویس لیزا را با حالتی غم‌زده در راهروی تیمارستان می‌یابد. او از لیزا می‌پرسد دخترک درون این اتاق است؟ و لیزا پاسخ می‌دهد: «نه، تو خودت می‌دانی چه کسی درونش است». تراویس در اتاق را باز می‌کند و با حقیقت وحشتناکی روبه‌رو می‌شود؛ آن زن، مادر خودش بوده است. زن با شکل و شمایلی هیولا او حمله می‌کند و او هم از خود دفاع کرده و هیولا را شکست می‌دهد. پس از شکست دادن هیولا، قطعه بعدی هرم را به‌دست می‌آید و دوباره سر و کله دخترک پیدا شده و صدای آژیر خط به گوش می‌رسد و تراویس بی‌هوش بر زمین می‌افتد.

داستان بازی Silent Hill: Origins - گیمفا
تراویس سوال‌های زیادی از دخترک می‌پرسد و او پاسخ نمی‌دهد. وی خشمگین است اما بلافاصله با شنیدن صدای آژیر بی‌هوش می‌شود.

پس از به‌هوش آمدن، تراویس به راه خود ادامه می‌دهد و پس از حل چند معما و کشتن تعدای هیولا، خود را در هتل شهر می‌یابد. تراویس مکانی را به یاد می‌آورد که در گذشته‌های دور آنجا بوده است، اما به یاد نمی‌آورد چرا و در چه زمان، تا این‌که کمی بعد حقایق برملا می‌شوند. به دلیل تلاش مادر تراویس برای کشتنش، او آسیب می‌بیند و در بیمارستان بستری می‌شود. پس از بازیابی سلامتی، پدر تراویس، ریچارد گریدی (Richard Grady)، به او دروغ می‌گوید که مادرش مرده است، در حالی که مادرش در تیمارستان بستری شده. پدر و پسر برای شروعی تازه و زندگی بهتر، به سایلنت هیل نقل مکان کرده و در یکی از هتل‌های شهر شروع به گذران زندگی می‌کنند. روزی از روزها، پدر به فرزند خود چند سکه می‌دهد تا برود و بازی کند و می‌گوید من به اتاق خود می‌روم. پسرک پس از اتمام بازی، به اتاق خود در هتل که اتاق شماره ۵۰۰ است بازمی‌گردد و فریاد می‌زند پدر من برنده شدم. اما پدر را وسط اتاق، حلق‌آویز می‌یابد. پسر در بُهت و ناباوری، چنان شوکه می‌شود که با سکه‌هایی در دست، به مدت ۱۰ ساعت جلوی جسد حلق‌آویز پدر می‌ایستد و به او خیره می‌شود تا این‌که دیگران از راه می‌رسند. ذهن پدر که اتفاقات اخیر را نمی‌توانست هضم کند، خودکشی را بهترین راه تصور می‌کند. حالا پس از سال‌ها، تراویس ناخواسته به این هتل و اتاق بازگشته است و اتفاقات گذشته را به یاد می‌آورد. او در ادامه با هیولایی که یادآورد پدرش است مبارزه می‌کند و پس از شکست دادنش، قطعه هرمی شکل دیگری به‌دست می‌آورد و بی‌هوش می‌شود. در ادامه او با پیدا کردن قطعه آخر، وسیله هرم شکل را کامل می‌کند و بدین‌وسیله دخترک که آلِسا (Alessa) نام دارد را آزاد می‌کند. در واقع، مادر دخترک، داهلیا، روح و قدرت‌های وی را در این وسیله مرموز زندانی کرده بود، اما حالا آلِسا توسط تراویس آزاد می‌شود و پا به دنیای مادی می‌گذارد. داهلیا از این موضوع نگران نمی‌شود و می‌گوید که دخترک در نهایت یک خدا را به این دنیا احضار خواهد کرد.

داستان بازی Silent Hill: Origins - گیمفا
افراد فرقه سعی داشتند تا با قدرت‌های آلسا موجودی شیطانی احضار کنند.

در ادامه، تراویس مکان مخفی مراسم احضار را پیدا کرده و افرادی را در لباس‌های عجیب می‌بیند که جسم سوخته آلسا را در مرکز علامت‌های عجیبی گذاشته‌اند و وردهای مرموزی به زبان می‌آورند. تراویس سعی می‌کند جلوی آن‌ها را بگیرد اما دکتر کافمن با ضربه‌ای به سر، او را بی‌هوش می‌کند. تراویس در دنیای دیگری به‌هوش می‌آید، هیولایی وحشتناکی را شکست می‌دهد و با کمک وسیله هرمی شکل، روح و جسم آلسا را از چنگ این فرقه مرموز در می‌آورد. در پایان، تراویس موفق می‌شود کامیون خود را که در جاده رها کرده بود، پیدا کند و چهره خندان آلسا را در آینه ببیند. در انتها، صدای شخصیت‌های نسخه اول، یعنی هَری مِیسن (Harry Mason)، و همسرس را می‌شنویم که آلِسا را در قالب یک نوزاد رها شده در کنار جاده، پیدا کرده‌ و تصمیم می‌گیرند او را به فرزندی بپذیرند و نامش را چریل می‌گذارند. در انتها می‌شنویم که داهلیا با یکی از اعضا فرقه صحبت می‌کند و معتقد است جای نگرانی نیست چون با جادو قدرت‌های آلسا را فرا خواهند خواند و او هر کجا که باشد به سمت سایلنت هیل کشیده خواهد شد.

source

توسط siahnet.ir