انسانها میتوانند از هر چیزی الهام بگیرند؛ از فیلم و موسیقی گرفته تا حتی آدمهای دیگر. این موضوع شامل بازی های ویدیویی نیز میشود، همین که ممکن است ما را با شخصیتهایی آشنا کنند که با ایجاد شور و امید، نه تنها افراد دنیای خیالی خودشان، بلکه مخاطبها را به خود جذب کنند. علاوه بر این، شخصیتهای منفی زیادی نیز وجود دارند که با فلسفههای خاص خود همهچیز را به چالش میکشند و اغلب دشوار است با آنها مخالفت کرد. از این رو، طبیعی است که شخصیتهای دنیای بازیهای ویدیویی، جملات بهیادماندنی بسیاری بر زبان بیاورند؛ جملاتی که از دل واقعیتهای زندگی برخاستهاند و نهتنها به ما در «تشخیص درست از غلط» کمک میکنند، بلکه توانایی درونی ما برای ادامه مسیر را نیز بیدار میسازند.
بسیاری از بازیها، از جمله Final Fantasy X و The Last of Us، داستانهایی را روایت میکنند که با عمق وجودمان احساسشان میکنیم. دیالوگهایی در این بازیها رد و بدل میشود که حتی پس از فرود پردهی پایانی و نمایش اسامی سازندگان بر روی صفحه، برای همیشه در ذهن مخاطبان باقی میمانند. این موارد نشاندهندهی وجود نیروی شگفتانگیزی از خلاقیت در پشت نویسندگی و طراحی شخصیتها است.
۱۰. اندرو رایان و دیالوگهای مشهورش در Bioshock

Bioshock از آن دسته بازیهایی است که با پرداختن به شکنندگیهای ذهن و عواقب قدرت، ما را در موقعیتهای تفکربرانگیزی قرار میدهد. جک، شخصیت اصلی بازی، خود را در شهری به نام Rapture مییابد که به دست تاجری ثروتمند به نام اندرو رایان، در اعماق آب بنا شده است؛ شهری منزوی که قرار بود ساکنین را خودش انتخاب کند. با این وجود، با کشف ماده ژنتیکی مرموزی به نام ADAM، که قابلیتهای فراانسانی میبخشید، به سمت تباهی سوق داده میشود. در ادامه داستان آشکار میگردد که جک فرزند نامشروع اندرو رایان بوده؛ فرزندی که به رقیب او فروخته شده، به صورت مصنوعی رشد یافته و شرطی شده است تا با شنیدن عبارت «لطف میکنی این کارو برام انجام بدی؟» بدون چون و چرا فرمان ببرد.
همهمون تو زندگی تصمیمایی میگیریم، ولی آخرش همین انتخابها هستن که ما رو میسازن
«لطف میکنی؟» شناختهشدهترین دیالوگ بازی بود، اما جمله «تو زندگی همهمون تصمیمایی میگیریم، ولی آخرش همین انتخابها هستن که ما رو میسازن» تأثیر عمیقتری بر ذهن مخاطبان بر جای گذاشت. این جمله بهخوبی نشان میدهد که هر فرد مسئول تصمیمات خودش خواهد بود، نه اینکه به چه کسی یا کجا وابسته است. هرچند این جمله ممکن است در نگاه اول کمی کلیشهای به نظر برسد، اما بهطور عمیق با فضای Bioshock آمیخته شده؛ چرا که در نهایت، جک درمییابد همان تصمیماتی که قرار بود هویتش را شکل دهند، در واقع از اختیار خودش خارج بودند. علاوه بر این، مخاطب نیز دائماً با این چالش مواجه است که ADAM را برای دستیابی به قدرت بهره ببرد یا مسیر اخلاقی را انتخاب کرده و از آن پرهیز کند.
۹. پارتورنکس؛ پژواکی پرمعنا از اعماق آسمانهای Skyrim

پارتورنکس (Paarthurnax) یکی از محبوبترین شخصیتهای بازی The Elder Scrolls V: Skyrim است؛ اژدهایی باستانی که پنجمین عضو از استادان رازآلود Words of Power، یعنی گریبیردها، به شمار میرود. پارتورنکس در انزوا، در گلوگاه جهان یا Throat of the World، بلندترین قله اسکایریم، زندگی میکند؛ جایی که مرز میان حقیقت و خیال در ناپایدارترین و شکنندهترین حالت خود قرار دارد. این قله به مکان شکست آلدوین، نابودگر جهان، در فرم فیزیکیاش تبدیل میشود، پیش از آنکه او به «سوونگارد»، جهان پس از مرگ نوردها، پناه ببرد و نیروهایش را بازیابد. پارتورنکس فاش میکند که زمانی از وفادارترین فرماندهان آلدوین بوده و تنها پس از خیانتش به اربابش بود که نوردها توانستند به جنگ بزرگ اژدهایان پایان دهند.
کدومش بهتره؟ اینکه با ذات خوب زاده بشی یا به دنیا بیای که با تلاش زیاد بر ذات شیطانی خودت غلبه کنی؟
اما یکی از برجستهترین جملاتی که پارتورنکس در طول بازی بیان میکند، این است: «کدومش بهتره؟ اینکه با ذات خوب زاده بشی یا به دنیا بیای که با تلاش زیاد بر ذات شیطانی خودت غلبه کنی؟» او این جمله را هنگامی به Dragonborn میگوید که از سوی بلیدز، به دلیل عضویت در ارتش آلدوین، به مرگ محکوم شده بود. این سخن، Dragonborn را در دوراهی سختی قرار میداد؛ از یک سو، پارتورنکس به دلیل گذشته تاریک و اعمال شرورانهاش یک جنایتکار جنگی محسوب میشد و از سوی دیگر، با خیانت به همنوعانش جلوی ظلم و ستم آلدوین را گرفته بود. او با تصمیم آگاهانه خود، مانع از نابودی جهان شد. این جمله نشاندهنده آن است که هر فرد، فارغ از گذشتهاش، میتواند خود را تغییر دهد.
۸. جوئل نقابش را ابتدا برای شما برمیدارد

The Last of Us از همان ابتدا به یکی از بزرگترین پدیدههای دنیای گیمینگ تبدیل شد و تقریباً هر صفحهنمایشی را به تسخیر خود درآورد. تمامی موفقیتهای این بازی مرهون دنیای منحصر به فرد، گیمپلی جذاب، شخصیتهای عمیق و از همه مهمتر، داستان پرمغز و تأثیرگذارش بود. این روایت قدرتمند و شخصیتپردازی بینظیر آنقدر تأثیرگذار بود که سرانجام از مرزهای بازی عبور کرد و در دنیای سینما نیز درخشید. با این حال، شاید مهمترین جنبه این داستان، پردازش شخصیت جوئل باشد؛ مردی که با از دست دادن دخترش، معنای زندگی را گم کرده و اکنون باید در دنیایی که خود دچار تغییرات بنیادین شده، به بقا ادامه دهد. در نهایت، سرنوشت او با الی گره میخورد و هیچ علاقهای ندارد او را در سراسر کشور همراهی کند، اما به مرور زمان، الی برای جوئل تبدیل به مهمترین دلیل زندگیاش میشود. اینکه چرا جوئل تمام توانش را برای محافظت از او به کار میگیرد را در وهله اول، فقط مخاطبها درک میکنند.
به هر قیمتی که شده، باید چیزی پیدا کنی که ارزش جنگیدن داشته باشه
جوئل تمام تجربه خود را از دنیایی تغییر شکل یافته، که همان ابتدا دخترش را از او گرفت، در یک جمله خلاصه کرد: «خیلی وقتا تو زنده موندن کم آوردم، ولی هرجور که شده باید یه چیزی پیدا کنی که واسهش بجنگی.» این دیالوگ به خوبی نشان داد که الی تبدیل شده به همان «دلیلی» که جوئل برای آن جنگیده و باید از او محافظت کند.
۷. ران پرلمن با گفتههای خود، روح جهان Fallout را مجسم کرد

ران پرلمن، بازیگری که بیشتر بهخاطر نقشهای Hellboy و Clay (در سریال Sons of Anarchy) شناخته میشود، از صداپیشگان برجسته دنیای بازیهای ویدئویی نیز به حساب میآید. او صداپیشگی Lord Hood (سری Halo) و Rust (در Payday 2) را انجام داده، اما بیشتر به «راوی سری Fallout» مشهور شد. صدای عمیق و خاص پرلمن همیشه در نسخههای کلاسیک Fallout شنیده میشود. علاوه بر آن، در Fallout 4 نقش گوینده خبری را بازی کرد که خبر هولناک افتادن اولین بمبها روی آمریکا را بازگو میکند و در Fallout 76 بهجای کاراکتر Speaker صحبت کرده است. اجرای پرلمن به قدری فوقالعاده بود که وقتی در Fallout 4 از راوی دیگهای استفاده شد، بسیاری از طرفداران و حتی خود پرلمن در شبکههای اجتماعی از این موضوع گله کردند.
جنگ. جنگ هیچوقت عوض نمیشه.
افراد زیادی به واسطه روایت پرلمن با حقیقت تلخ دنیای Fallout آشنا شدند و با تامل بر اعمال شخصیت اصلی، هر بازی را به پایان رساندند. با این حال، یکی از دیالوگهای او بیشتر از بقیه در یادها باقی ماند: «جنگ. جنگ هیچوقت عوض نمیشه.» دیالوگ او بازتاب ماهیت بحرانزده Fallout بود؛ اینکه حتی پس از جنگهای هستهای، گروهی پدیدار میشود تا دنیا را دوباره و دوباره به ورطه نابودی بکشانند. جنگ تغییر نمیکند، ولی مردم چرا.
۶. کلی کازمارک؛ وقتی سوژه آزمایشی Animus به حق خود رسید

سری Assassin’s Creed به شکلی هنرمندانه دنیای مدرن را با دوران تاریخی ترکیب میکند. هدف از ساخت Animus، حل مشکلات مدرن به واسطه بررسی خاطرات ژنتیکی افرادی خاص بوده است. در پنج بازی مختلف سری، دزموند مایلز شخصیت اصلی عصر مدرن بود که تبار ژنتیکیاش به چندین قاتل بزرگ و تأثیرگذار در گذشتههای دور میرسید. موفقیت سفر به خاطرات ژنتیکی، به سازگاری کاربر بستگی داشت؛ به بیان دیگر، یعنی نوادگان مستقیم این توانایی را داشتند که برای مدت طولانیتری از دستگاه استفاده کنند. اگر نگاهی به شجرهنامه دزموند بیندازیم، میبینیم که خانواده مادریاش به الطائر و از سوی دیگر، پدرش، ویلیام مایلز، به خانوادههای کنوی و آدیتوره مرتبط هستند.
آدم چیزی نیست جز برآیند خاطراتش
کلی کازمارک، که به Subject 16 نیز شناخته میشد، کسی بود که قبل از دزموند به سوژه Abstergo برای آزمایش Animus تبدیل شد. از آنجایی که او یکی از فرزندان نامشروع اتزیو بود، تواناییهایی شبیه به دزموند و قاتلهای مشهور را داشت که البته برای ادامه آزمایش مناسب نبودند. به همین خاطر، وقتی برای مدتی طولانی در Animus حبس شده بود، به جنون رسید و جان خود را از دست داد. اما از سوی دیگر، ضمیر او توسط Animus ذخیره شد و برای همین، دزموند توانست در Assassin’s Creed: Revelations با او ملاقات کند. کلی کازمارک از مرگ و جنون میگفت و جملهای را به زبان آورد که مفهوم کلی فرنچایز را دوباره یادآوری کرد: «آدم چیزی نیست جز برآیند خاطراتش. ما همون قصههایی هستیم که زندگی میکنیم! همون داستانهایی که خودمون برای خودمون تعریف میکنیم!»
۵. جملات G-Man؛ فضیلتی غیرمنتظره

این روزها، شخصیت G-Man از سری بازیهای Half-Life به یک میم مشهور تبدیل شده است. Garry’s Mod، که یک بازی سندباکس مبتنی بر فیزیک و یکی از مادهای موتور سورس Valve است، G-Man را در خود جای داده بود. به همین ترتیب، خیلی زود از چهره او در راستای شوخیهای متعدد استفاده شد؛ از جمله Skibidi Toilet که اکنون شهرت زیادی پیدا کرده است. با این پیشینه، گاهی فراموش میشود که G-Man شخصیتی عمیق با دیالوگهایی بهیادماندنی است؛ از جمله، دیالوگ پرطرفدار: «وقت بیدار شدنه، آقای فریمن.»
آدم درست در جایگاه اشتباه میتونه دنیا رو زیر و رو کنه
G-Man یکی از بهترین دیالوگهای خود را همان لحظات اولیه Half-Life 2 به زبان آورد، وقتی که گفت: «آدم درست توی جایگاه اشتباه، میتونه دنیا رو زیر و رو کنه.» گرچه G-Man در اینجا به گوردون فریمن اشاره میکند، ولی میتوان گفته او آن را به خیلی از شخصیتهای تاریخی نسبت داد. گاهی قرار گرفتن آدمهای درست در جایگاه اشتباه، زمینهساز تغییرات بنیادی دنیا میشود.
۴. دیالوگ جان مارستون؛ گنجینهای از غرب وحشی

جان مارستون در هر دو نسخه از سری Red Dead Redemption، به لطف درسهایی که از داچ، هوزه و آرتور آموخته بود، چهرهای سختگیر و سرد از خود نشان میداد و عقایدش را برای خود نگه میداشت؛ به همین دلیل، همیشه یک قدم جلوتر از معاصرانش بود. در طول دو بازی مشاهده کردیم که چگونه شخصیت او از یک پدر بیمیل، به یک قهرمان فداکار تبدیل شد؛ اینکه حاضر بود همه چیزش را برای خانوادهاش را قربانی کند. در این میان، دولت، که حالا همسر و فرزندش را گروگان گرفته بود، از او خواست تا رد اعضای قدیمی باندش، از جمله بیل ویلیامسون، خاویر اسکوئلا و داچ ون در لینده را بزند.
بعضی درختا رشد میکنن، بعضیا خشک میشن. بعضی گاوا قوی میشن، بعضیا رو گرگا میبرن. بعضی آدما انقدر پولدار و بیدغدغه به دنیا میان که فقط از زندگیشون لذت میبرن. هیچی منصفانه نیست، خودت اینارو میدونی.
در پایان بازی، زمانی که جان بالاخره خانوادهاش را گرد هم آورد و همه در مزرعهشان، Beecher’s Hope، ساکن شدند، ابیگیل از شرایط سختی که با پسرشان پشت سر گذاشته بودند شکایت کرد و گفت این اوضاع منصفانه نبود. جان در پاسخ گفت: «بعضی درختها رشد میکنن، بعضیها خشک میشن. بعضی گاوها قوی میشن، بعضیها رو گرگها میبرن. بعضی آدما انقدر پولدار و بیدغدغه به دنیا میان که فقط از زندگیشون لذت میبرن. هیچچیز منصفانه نیست، خودت اینارو میدونی.» جان پذیرفته بود که وقایع ناخوشایند، جزئی از زندگی هستند، اما همچنان به توانایی انسان برای غلبه بر سختیها و نشان دادن شجاعت واقعی اعتقاد داشت.
۳. بینش Lulu در Final Fantasy X
فرنچایز Final Fantasy یکی از بزرگترین و تحسینشدهترین مجموعهها در دنیای بازیهای ویدئویی محسوب میشود که از لحاظ نویسندگی کمنظیر است. این مجموعه شامل ۱۶ بازی اصلی است و گفته میشود با احتساب بازیهای موبایلی، اسپینآفها و زیرژانرها، تعداد کل عناوین آن به حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ بازی میرسد. Final Fantasy X نقطه عطف مهمی در این فرنچایز بهشمار میآید؛ چرا که به طرزی باورنکردنی پیشرفت کرد و سیستم مبارزه را از Active Time به Turn-Based تغییر داد. داستان این نسخه در دنیای اسپایرا جریان داشته و ماجراجویی گروهی از قهرمانان را روایت میکند که سعی دارند هیولایی به نام Sin را شکست دهند. شخصیت اصلی بازی، تیدوس، ورزشکار حرفهای بلیتزبال است که به دنیایی ناشناخته منتقل میشود.
فرقی نداره شب چقدر تاریک باشه، صبح حتماً میرسه و ماجراجوییمون دوباره از سر گرفته میشه
سری Final Fantasy پر شده از دیالوگهای الهامبخش، اما یکی از بهیادماندنیترین جملات در Final Fantasy X توسط Lulu، یکی از محافظان یونا، بیان میشود. در پس ظاهر سرد و خشک Lulu، شخصیتی قوی و باهوش نهفته است. او در بخشی از داستان میگوید: «فرقی نداره شب چقدر تاریک باشه، صبح حتماً میرسه و ماجراجوییمون دوباره از سر گرفته میشه.» این جمله به افرادی که با سختیهای زیادی دست و پنجه نرم میکنند امید میدهد که هر روز فرصتی تازه است و میتوان گذشته را پشت سر گذاشت.
۲. اتزیو آدیتوره و قدرت پیوند خانوادگی

Assassin’s Creed II به خوبی شروع ماجراجوییهای اتزیو آدیتوره، قاتل افسانهای، را روایت میکند. اتزیو که جوانی کاریزماتیک از خانوادهای بانفوذ و ثروتمند در فلورانس، توسکانی است، وارد درگیری شدیدی با خانواده Pazzi میشود. بیآنکه از هویت پنهان پدرش بهعنوان یک Assassin آگاه باشد، زندگی او زمانی که تمپلارها خانواده آدیتوره را بهعنوان جنایتکار معرفی میکند، ناگهان زیر و رو میشود. با دستگیری و اعدام پدر، برادر بزرگتر و برادر کوچکترش، اتزیو وارد مسیری طولانی و پرخطر برای گرفتن انتقام میشود؛ مسیری که او را به قهرمان افسانهای که سرنوشت مقرر کرده بود، تبدیل میکند.
زندگی خوبی رو میگذرونیم، برادر
در ابتدای بازی، پیش از آنکه فاجعه بزرگ رخ دهد، اتزیو و برادر بزرگترش، فدریکو، لحظات آرامشبخشی را روی پشتبامی مشرف به فلورانس سپری میکنند. این صحنه پس از درگیری با خانواده Pazzi اتفاق میافتد. فدریکو میگوید: «زندگی خوبی رو میگذرونیم، برادر.» و اتزیو در پاسخ میگوید: «بهترین زندگی. امیدوارم هیچوقت تغییر نکنه.» فدریکو جمله را با این کلام به پایان میرساند: «و امیدوارم ما رو هم تغییر نده.» این گفتوگو بهخوبی به مضمون اصلی سری اشاره دارد؛ داستان تحولاتی عمیق که شخصیتها را به جنگی پنهان میان فرقه Assassin و تمپلارها کشاند. برای اتزیو، این موضوع اهمیت ویژهای داشت، چرا که اولین قتل او حاصل خشم بود. اما تنها زمانی که به ماهیت اصیل و گذشتهی خود بازگشت، توانست به بینش و نیرویی دست یابد که او را قادر ساخت با تمام قدرت در برابر ارتشها بایستد.
۱. و اما آرتور مورگان…

آرتور مورگان را میتوان یکی از بهترین شخصیتهای داستانی در دنیای بازیهای ویدیویی دانست. در بازی Red Dead Redemption 2، ابتدا بهعنوان فردی بیرحم و خشن که مسئولیت زورگویی و اعمال قدرت در گروه را بر عهده دارد، ظاهر میشود. او چندان اعتنایی به مشکلات دیگران نشان نمیداد و بیشتر به دنبال خوشگذرانی و جمعآوری ثروت برای ساختن یک زندگی بهتر در غرب بود. اما با پیشرفت داستان، عقاید او به چالش کشیده میشوند و همه عوامل دست در دست هم میدهند تا به شخصیتی عاقل و خوشروتر تبدیل شود. بیماری سل، که در آن زمان درمانناپذیر بود، او را به سمت تأملات عمیقی درباره زندگیاش سوق داد. این تأملات او را به پشیمانی از اعمال گذشتهاش و درک این موضوع میرساند که هیچیک از آنها به او خوشبختی و رضایت واقعی نبخشیدهاند.
یا اینوری باش یا اونوری، وسط گیر نکن، نمیتونی همزمان دو جور باشی
در ارتباط با جان مارستون، ابتدا آرتور نسبت به او دلخوری و کینه دارد، زیرا معتقد است که جان، خانواده و گروه را برای مدتی طولانی ترک کرده است. با این حال، در ادامه داستان، آرتور شاهد تغییرات مثبت در رفتار و شخصیت جان میشود و تصمیم میگیرد به او کمک کند تا فرد بهتری شود. در یکی از مکالمات خود، آرتور به جان توصیه میکند: «یا اینوری باش یا اونوری، وسط گیر نکن. نمیتونی همزمان دو جور باشی (نمیتونی هم یاغی باشی، هم یه پدر خوب).» خود آرتور نیز از اشتباهات گذشتهاش به این نتیجه رسیده که بهتر است جان مسیر زندگی خلافکاری را ترک کند. در پایان، آرتور با بزرگترین فداکاری ممکن، زمینه را برای آیندهای روشنتر برای جان و خانوادهاش فراهم کرد.
source