اپیزود ششم از فصل دوم سریال The Last of Us به مخاطبان نگاهی گذرا به زندگی الی (بلا رمزی) و جوئل (پدرو پاسکال) پیش از انتقام ابی (کیتلین دیور) داد.
این قسمت نه تنها پاسخهایی درباره سرنوشت یوجین (جو پانتولیانو) و علت عصبانیت بهحق گیل (کاترین اوهارا) از مرگ همسرش داد، بلکه یادآور پیوند خاص میان جوئل و الی و دلیل دلخراش گسست این رابطه بود. در صحنهای که روی ایوان خانهشان در جکسون اتفاق میافتد، الی برای دانستن حقیقت درباره اتفاقاتی که در بیمارستان نمکلیک برای گروه فایرفلایز افتاده و جوئل او را نجات داده، فشار میآورد و بالاخره پاسخهایی که میخواست، میگیرد. این لحظه رابطهشان را برای همیشه تغییر میدهد و هرچند الی میخواهد جوئل را ببخشد، دیگر زمانی برای ترمیم کامل رابطه باقی نمانده است.
کریگ مازن در گفتوگویی اختصاصی با سایت خبری کولایدر، درباره واکنشها به مرگ جوئل، جادویی که پدرو پاسکال به نقش بخشید، برخی تغییرات فصل دوم نسبت به بازی، داشتن طرح کلی فصل پیش از نوشتن فیلمنامه، لحظهی مناسب برای افشای مصونبودن الی برای دینا (ایزابلا مرسد)، معرفی هاگهای هوابرد، و اینکه چگونه الی با ماجرای یوجین جوئل را محک میزد صحبت میکند. همچنین درباره لحظهی مشترک جوئل و الی روی ایوان و اینکه چطور اجازه دادند رمزی و پاسکال بهطور کامل وارد صحنه شوند، توضیح میدهد. او همچنین احتمال افزایش تعداد قسمتها در فصل سوم و نیاز به فصل چهارم برای جمعبندی داستان را مطرح میکند.

Collider: حالا که چند قسمت از آن اتفاق در قسمت دوم گذشته، بیشترین چیزی که از واکنش مردم شگفتزدهات کرد چه بود؟ آیا تعجب کردی از اینکه خیلیها نمیدانستند مرگ جوئل در راه است؟
مازن: بله، کمی تعجب کردم. من و نیل (دراکمن) کلی دربارهاش حرف زدیم. فرضمان این بود که همه میدانند. خیلیها بازی را انجام دادهاند و مردم دائم آنلاین دربارهاش حرف میزنند. یادم هست اوایل روزهای شبکههای اجتماعی، وقتی فیلمی از هری پاتر اکران شد که دامبلدور میمیرد، مردم توییتر را پر کرده بودند از جملهی “دامبلدور میمیرد.” مردم واقعاً گاهی بیرحماند. با این حال همیشه از تعداد کسانی که چیزی را نمیدانند شگفتزده میشوم، نه آنهایی که میدانند. واقعاً خیلیها توی زندگیام بهم پیام دادند که: “چی؟ نه!” و این غافلگیرکننده بود.
ولی شگفتی بزرگتر برای من، با توجه به واکنشها به بازی، این بود که تماشاگران سریال چقدر پذیرا بودند. آنها گفتند: «خدایا، نه! کسی که دوستش داشتیم مرد. حالا چه میشود؟» نه اینکه بروند جلوی HBO و تخممرغ پرتاب کنند یا کیتلین دیور را مقصر بدانند. نه، مردم واکنش طبیعی نشان دادند. بعضیها هستند که از بازی عصبانیاند و همیشه هم عصبانی میمانند. حتی اگر نیل بهشان پول نقد بدهد، از مبلغ اسکناسها ایراد میگیرند! ولی اینکه خیلیها گفتند “من از ابی متنفرم، ولی کیتلین دیور باید برای این بازی جایزه امی بگیره”، واقعاً امیدبخش بود.
Collider: دردناکتر هم هست چون همه عاشق پدرو پاسکالاند.
مازن: کاملاً درست است. این یک ویژگی جادویی است که فراتر از بازیگری صرف است. بازیگران بزرگی هستند که مردم اینطور با آنها ارتباط احساسی برقرار نمیکنند. اما بعضیها را میخواهی ببری خانه، بغلشان کنی، برایشان سوپ درست کنی که حالشان خوب شود! همیشه نگران استیو کارل هستم، حتی اگر نقش شرور بازی کند. همینطور ملیسا مککارتی یا زک گالیفیاناکیس. ولی پدرو نسخهی نهایی این احساس است. آدم دلش میخواهد مراقبش باشد.
Collider: تغییرات کوچکی نسبت به بازی در این فصل داشتید، چه در ترتیب شخصیتها یا اتفاقات. کدام تغییر برایت نگرانکنندهتر بود؟ و کدام یکی باعث هیجان شد چون فرصت جدیدی برای شخصیتپردازی داد؟
مازن: یک تغییر خیلی بزرگ دادیم که تقریباً کسی بهش اشاره نکرد و برایم جالب بود. در سریال، بعد از مرگ جوئل، این الی و دینا هستند که تصمیم میگیرند به سیاتل بروند و انتقام بگیرند. اما در بازی، این تامی است که اول میرود و الی و دینا بهدنبال او میروند. این تفاوت بزرگی است. در سریال، سه ماه فاصله زمانی داریم که الی باید بهبود یابد و در این مدت فقط با خشم و فکرهایش تنها باشد. در بازی، تقریباً فردای آن روز سفر آغاز میشود. جالب اینکه مردم این تفاوت را راحت پذیرفتند.
ولی چیزی که هم نگرانم کرد هم هیجانزدهام، روند رابطهی الی و دینا بود. در بازی، قبل از مرگ جوئل رابطهی فیزیکی دارند. ولی در سریال، دینا در صحنهی مرگ جوئل نیست. فکر میکردم طرفداران رابطهشان ناراحت شوند. مثلاً صحنهی چادر که در آن الی میگوید: “تو گی هستی، من نه!”، فکر میکردم همه بگویند این چه وضعشه؟ ولی میدانستم اگر فقط یک هفته صبر کنند، متوجه میشوند.
ما در تلویزیون این فرصت را داریم که روایت را گسترش دهیم، چیزی که بازیها به خاطر محدودیت گیمپلی کمتر دارند. ما میتوانیم اجازه بدهیم اتفاقات آهستهتر شکل بگیرند و در نتیجه، تاثیر احساسی بیشتری داشته باشند.
Collider: اینکه الی مجبور میشود به دینا بگوید مصون است، وقتی رابطهشان عمیقتر شده باشد، تاثیرگذارتر میشود.
مازن: بله. در بازی، چون از ابتدا هاگها معرفی شدهاند، گاز ماسک دینا میشکند و الی ماسک خودش را به دینا میدهد و میگوید: “نگران نباش، من مصونم.” ولی در سریال، چون معرفی هاگها را به تأخیر انداختیم، این لحظه با تردید و ترس همراه است. وقتی دینا تفنگش را به سوی الی گرفته، الی باید با آرامش و منطق، او را متقاعد کند که نکشدش. به بلا رمزی گفتم: «این یک صحنهی کلاسیک «خواستن» برای بازیگره. باید نشون بدی هدفت نجات رابطه نیست، فقط نمیخوای کشته بشی.» اونها هم عالی از پسش برآمدند.
Collider: فصل دوم از نظر ساختار زمانی خیلی پیچیده به نظر میرسد. ترتیب جکسون، حمله، مرگ جوئل، فلشبکها و … چطور کنار هم چیده شد؟
مازن: هیچوقت ساده نیست. برای فصل سوم هم همین چالشها را داریم. ما از قبل تمام قطعات پازل را مشخص میکنیم و میفهمیم چطور باید آنها را بازچینی کنیم. وقتی چیزی را در قسمت ششم میبینید، ریشهاش در قسمت اول کاشته شده است. من حین نوشتن آزمون و خطا نمیکنم. همه چیز باید از قبل برنامهریزی شده باشد.
Collider: در اپیزود پنج، آخرش صحنهای گذاشتید که پیشنمایش اپیزود بعدیست. چرا آن لحظه را انتخاب کردید؟
مازن: میخواستم بعد از صحنهی شکنجهی نورا، که تماشاگر حس میکند الی را از دست دادهایم، بیننده را به یاد گذشته بیندازیم. به الی کودک، معصوم، و مهربان. نشان دهیم که چطور از آنجا به اینجا رسیدیم. همچنین یادآوری کنیم که آدمهای “بد”، مثل ابی یا نورا، هم زمانی معصوم بودهاند. این بازگشت به گذشته، با سلام سادهای از زبان بلا که به من در صحنه میگفت: “سلام!”، گرم، انسانی و تاثیرگذار بود.

Collider: صحنهی نورا یکی از تاثیرگذارترینها بود. او حقیقت را میگوید، ولی همزمان از نظر احساسی هم ما را درگیر میکند. چه حسی به آن داشتی؟
مازن: عاشق آن صحنهام. بسیار نزدیک به نسخهی بازی است، فقط با کمی تفاوت. نورا دروغ نمیگوید، فقط شاید کمی برای زمان خریدن بازی میکند. او واقعاً احساس عذاب وجدان دارد، واقعاً فریاد جوئل در ذهنش مانده، و واقعاً فکر میکند “اون دختره حقش بود.” این تضادها واقعیاند. و بلا هم با بازی احساسیاش به زیبایی آن را درک کرد. فیلمبرداری کسینیا هم عالی بود، با نور موضعی ساده و واقعگرایانهای که ترکیبی از روشنایی و تاریکی را در چهرهی آن دو میآفرید.
Collider: هاگهای هوابرد هم نقش مهمی در افشاگری ایفا کردند. چطور تصمیم گرفتید چه زمانی آنها را معرفی کنید؟
مازن: تصمیم گرفتیم زمانی از هاگها استفاده کنیم که واقعا لازم باشد. در آن فضاهای زیرزمینی که احساس سقوط و خطر دارد. هاگها به عنوان وسیلهای برای تقویت داستان و همچنین افشای هویت الی استفاده شدند. وقتی نورا میبیند الی از تنفس هاگها آسیبی نمیبیند، متوجه میشود افسانهای که شنیده بود، واقعیت دارد. این به نوعی یک تجربه دینی است: گویی تا دم مرگت باور داشتی یک نجاتدهنده وجود ندارد، ولی حالا او جلوی تو ایستاده.
Collider: در صحنهی گیل و یوجین، الی جوئل را لو میدهد. چرا چنین کاری میکند؟
مازن: الی میداند جوئل دروغ گفته، ولی تا آن لحظه مدرکی ندارد. داستان او با عقل یک نوجوان ۱۴ ساله سازگار است، ولی وقتی بزرگتر میشوی، شکها بیشتر میشود. ما مسیری طراحی کردیم که جوئل قولی بدهد و زیر قولش بزند، و این همان چیزی بود که الی لازم داشت تا مطمئن شود. و این باعث خشم شدیدی در او میشود. در ذهن الی، جوئل به او خیانت کرده، دنیا را به خطر انداخته و سالها دروغ گفته. او در آن لحظه فقط خشم دارد. حالا آنهایی که در اپیزود اول میگفتند “چرا الی اینقدر بداخلاقه؟”، میفهمند چرا.
Collider: درباره آینده سریال چطور؟ آیا از همین حالا میدونین فصل سوم چند قسمته؟ فکر میکنین فصل چهارم هم نیاز باشه تا همهچی تموم بشه؟
مازین: بله، تا حد زیادی میدونیم فصل سوم چند قسمته، ولی هنوز کاملاً قطعی نیست. داریم روی طرح کلی کار میکنیم. میتونم بگم احتمال اینکه فصل سوم بهتنهایی برای جمع کردن همه چیز کافی نباشه، زیادتر از اونیه که کافی باشه. داستان بازی دوم واقعاً عظیمه و اگه بخوای بهش انصاف بدی، باید وقت بدی. خوشبختانه HBO هم این رو میفهمه و از ما حمایت میکنه. پس ممکنه فصل چهارمی هم در کار باشه، ولی هنوز هیچ چیز صد در صد نیست.
Collider: آخرین سوال: صحنهی ایوان با اشکهای الی و جوئل. الی میگوید «نمیتونم ببخشمت، ولی دوست دارم سعی کنم.» وقتی این صحنه را دیدی، چه حسی داشتی؟
مازن: این صحنه ترکیبی از نسخهی بازی و چیزهای جدید بود. در بازی، الی از جوئل سوالپیچ میکند تا وادارش کند اعتراف کند: آیا بقیهی مصونها را هم کشتی؟ آیا مارلین را کشتی؟ و جوئل باید به همهشان “بله” بگوید. ولی ما مسیر دیگری رفتیم. آن جملهای که گیل گفته بود: «نمیتونی چیزی رو درمان کنی مگر اینکه شهامت داشته باشی با صدای بلند بگیش.» جوئل هم حالا حقیقت را میگوید. الی هم حقیقت را میگوید. چیزی در هوا معلق میماند، نمیشود پسش گرفت. ولی شاید حالا فرصتی برای ترمیم باشد.
منبع: کولایدر
source