برای بسیاری از افراد خارج از دنیای گیمینگ، بازیهای ویدئویی هنوز با برچسب سادهانگارانه سرگرمی و ابزاری برای گذراندن وقت شناخته میشوند. اما برای ما که بخشی از این فرهنگ هستیم و با این مدیوم سالهای عمرمان را گذراندهایم، داستان کاملاً متفاوت است. ما بازیها را به عنوان آثاری هنری میشناسیم که میتوانند عمیقاً تاثیرگذار باشند. چرا که قادر هستند پیامهایی را منتقل کنند که روی شخصیت و دیدگاه ما به زندگی اثر مستقیم یا غیرمستقیم بگذارند. برخلاف سینما یا کتاب، بازیها از ما یک مخاطب منفعل نمیسازند. با دستهای خودمان داستان را پیش میبریم و بعضاً حتی انتخاب میکنیم و با عواقب تصمیماتمان روبرو میشویم؛ به اختصار، در دل داستان نقش یک عامل فعال را بر عهده میگیریم. همین موضوع بهانهای است تا نگاهی داشته باشیم به عناوینی که فقط یک بازی شایسته نبودند، بلکه به شکلی هوشمندانه ما را با مفاهیم مهم انسانی آشنا کردند و بعد از اتمام آنها میتوانیم ادعا کنیم که فرد بهتری هستیم. توجه داشته باشید که این لیست ترتیب خاصی ندارد.
Detroit: Become Human

این عنوان که همانند سایر آثار برجسته استودیوی Quantic Dream، یک بازی سینمایی و تعاملی است، بازیکن را مستقیماً در مرکز یک سوال مهم قرار میدهد؛ انسانیت چیست و از کجا نشات میگیرد؟ بازی این پرسش را نه با دیالوگهای پیچیده، بلکه با قرار دادن ما در نقش سه اندروید که در آستانه خودآگاهی و شکستن محدودیتها قرار دارند، مطرح میکند. Detroit به خوبی نشان میدهد که مفاهیمی مانند عشق، اتحاد و خانواده، حتی میتوانند مرز انسان با رباتهایی که از فلز ساخته شدهاند و گویی درکی از زندگی ندارند را از بین ببرند. این بازی مجموعهای از انتخابهای پیچیده است که به واسطه نشان دادن اثر سهمگین آنها، به خوبی پیامهای اخلاقی خود را به بازیکن منتقل میکند.
The Last of Us Part I

بر کسی پوشیده نیست که مسائل اخلاقی بحثبرانگیز شالوده اصلی هر دو قسمت The Last of Us را تشکیل میدهند. در نسخه اول، چالشهای کاراکترها حول محور عشق، فداکاری و ارجحیت عزیزان شکل میگیرد. رابطهی پیچیده و عمیق بین جول و الی، بستری است که بازی از طریق آن، سوالات سختی را مطرح میکند. در واقع بازی به شکل بیوقفهای ما را با این سوال مواجه میکند که مرز بین عشق و خودخواهی کجاست؟ The Last of Us پاسخ روشنی به ما نمیدهد، چرا که میخواهد خودمان به آن پاسخ بدهیم. تصمیم جنجالی جول شاید درست بود، شاید هم غلط! در واقع آنچه اهمیت بیشتری نسبت به پاسخ نهایی شما دارد، نحوه رسیدن به این پاسخ است. و این موضوع روشن میشود که حتی انگیزههای پاکی مانند عشق هم میتوانند ما را به سمت تصمیماتی پیچیده در بازی سوق دهند و در میان انتخاب عقل و قلب باید هوشمندانه عمل کنیم.
Valiant Hearts: The Great War

در صنعتی که جنگ با زوایای مختلفی روایت شده اما اغلب به عنوان یک سری برداشت اکشن هیجانانگیز و هالیوودی نشان داده میشود، Valiant Hearts رویکردی متفاوت و به شدت عاطفی دارد. این بازی دوستداشتنی، بدون نیاز به نمایش خشونت بزرگسالانه، چهره واقعی، تلخ و بیرحمانه جنگ را به تصویر میکشد. قدرت اصلی بازی در تمرکز بر انسانهای عادی و تاثیر جنگ بر زندگی و روابط آنهاست. Valiant Hearts با حداقل دیالوگ و با تکیه بر روایت تصویری و طراحی شخصیتها، داستانی تاثیرگذار از عشق به خانواده و دوستی را در بحبوحهی جنگ روایت میکند. این بازی تفکر شما از مفهوم جنگ را برای همیشه تغییر میدهد.
It Takes Two

این بازی خلاقانه فراتر از یک عنوان دو نفره جذاب، عملاً یک کارگاه آموزشی برای بهبود روابط است. داستان زوجی که در آستانه طلاق قرار دارند، اما ناگهان به عروسکهای فرزندشان تبدیل میشوند، پیشداستانی هوشمندانه برای آموزش اهمیت ارتباط بین آقا و خانم است. نبوغ بازی این است که همکاری را نه به عنوان یک گزینه، بلکه به هسته اصلی و اجباری گیمپلی تبدیل کرده است. اگر این بازی را با شریک زندگی خود تجربه کنید، متوجه میشوید که هر مرحله طوری طراحی شده که بعد از به پایان رساندن آن، ترکیبی از احساسات خوشایند ناشی از همکاری، ارتقای سطح رابطه و رسیدن به اهداف دارید. It Takes Two به شکلی سرگرمکننده به ما میآموزد که درک متقابل و تلاش مشترک، کلید حل مشکلات است؛ درسی که هم در دنیای بازی و هم در دنیای واقعی کاربرد دارد و میتواند به عنوان یک کاتالیزور برای تقویت روابط عمل کند.
What Remains of Edith Finch

معمولاً بازیهای عجیب که به طرز عجیبتری در بین گیمرها محبوب میشوند، تجارب ارزشمندی هستند و باید شانس حداقل یک بار تجربه را به آنها داد. What Remains of Edith Finch با داستانسرایی محیطی و نحوه روایت جدیدش، ما را در نقش Edith، آخرین وارث خانواده Finch قرار میدهد و در این مسیر، معنای زندگی را با دیدن آخرین لحظات عمر هر یک از اعضای خانواده و قضاوت نحوه برخورد آنها با مرگ، بهتر درک میکنیم. این بازی که بیشتر به یک رمان بصری نزدیک است، میتواند عمق خوبی به نگاه انسان در مورد زندگی و نحوه کنار آمدن با فقدان اعضای خانواده ببخشد.
Overcooked 2

در نگاه اول، Overcooked 2 یک بازی پر هرجومرج و استرسزا به نظر میرسد. و در حقیقت، تجربه مراحل اولیه آن به همراه دوستانتان، احتمالاً شما را به یک فرد عصبی تبدیل میکند. اما پس از عبور از این شوک اولیه، متوجه میشوید که در حال یادگیری مهارتهای بسیار مهمی هستید: کار تیمی تحت فشار و صبر. وقتی سرعت سفارشها بالا میرود، ارتباط موثر به یک ضرورت تبدیل میشود. شما یاد میگیرید وظایف را تقسیم کنید، استراتژی داشته باشید و مهمتر از همه، در مقابل اشتباهات خود و همتیمیتان صبر به خرج دهید. این بازی به شکل غیرمستقیم به شما میآموزد که فریاد زدن و سرزنش کردن راهحل نیست، بلکه آرامش، ارتباط با سایرین و برنامهریزی، کلیدهای موفقیت هستند.
Persona 5 Royal

سری Persona در ایران طرفداران خاص خود را دارد و کسانی که با این سری ارتباط برقرار کردهاند، میدانند که با تجربهای عمیق روبرو هستند. Persona 5 Royal در قالب یک JRPG طولانی و، درسهای مهمی درباره مسئولیتپذیری اجتماعی، پذیرش خود و اهمیت روابط دوستانه میدهد. سیستم مدیریت زمان بازی که شما را مجبور به ایجاد تعادل بین زندگی روزمره و مسئولیتهایتان میکند، تمرینی عالی برای اولویتبندی و برنامهریزی در زندگی واقعی است. سیستم روابط اجتماعی آن نیز به شما میآموزد که یکی از اصول موفقیت، ارتباط برقرار کردن با دیگران است. در واقع مستقیماً اشاره میشود که برای قویتر شدن، باید برای دوستانتان وقت بگذارید و به آنها کمک کنید.
Senua’s Saga: Hellblade II

به عنوان کسی که همیشه سبک روایی جسورانه این آیپی را تحسین کردهام، معتقدم درسهای اخلاقی Hellblade، به خصوص در نسخه دوم، بسیار فراتر از یک تجربه سینمایی است. چرا که در این بازی، شخصیت اصلی یعنی سنوآ (Senua) پختهتر و مصممتر از همیشه در مسیرش قدم میگذارد . در واقع این که در سختترین شرایط ثابت قدم باشیم و به جای مبارزه کورکورانه، ریشه ترسهای خود را پیدا کنیم، از درسهایی است که میتوانیم با سفر سنوآ در دل دردهای عمیقش بگیریم. زیرا هدف سنوآ دیگر فقط یک موضوع شخصی و درونی نیست؛ بلکه به یک مسئولیت بزرگتر برای رهایی دیگران از چنگال ظلم و بردگی تبدیل شده است. این مسئولیت به او قدرتی میدهد تا با وجود تمام نجواها و تردیدهای درونی که هنوز همراهش هستند، با ارادهای استوار به راه خود ادامه دهد.
Frostpunk 2

بازیهای زیادی شما را در موقعیت تصمیمگیری بین بد و بدتر قرار میدهند، اما Frostpunk 2 این چالش را با چاشنی تصمیمگیری برای یک جامعه ارائه میدهد. این بازی یک شبیهساز بیرحم مدیریت بحران است که شما را مجبور میکند گاهی اوقات حتی بین بقای جامعه و بقای اصول اخلاقیتان یکی را انتخاب کنید. آیا برای گرم نگه داشتن شهر، قانون کار کودکان را تصویب میکنید؟ آیا پیشرفت تکنولوژی در جامعه به هر قیمتی، حتی به بهای نابودی طبیعت و انسانیت توجیهپذیر است؟ Frostpunk به شما کمک میکند تا به عواقب بلندمدت تصمیماتتان بیشتر فکر کنید. این بازی یک تمرین سخت اما ارزشمند برای مدیریت زندگی در شرایط دشوار و درک این موضوع است که هر مسیر، بهایی دارد.
Red Dead Redemption 2

همانطور که پیشتر در ابتدای لیست اشاره کردم، این مقاله ترتیب خاصی ندارد، اما Red Dead Redemption 2 را تعمداً به عنوان آخرین بازی انتخاب کردم. زیرا در میان تمام این عناوین، بیشترین تاثیر شخصی را برایم به همراه داشت. البته این موضوع کاملاً به سلیقه و نوع ارتباطی که هر فرد با داستان برقرار میکند بستگی دارد. اما برای شخص من، نحوه نگارش شخصیتهای این بازی و تمام آن شرافت و شجاعتی که در دل این گروه خلافکار نهفته بود، بیشترین و عمیقترین اثر را بر جهانبینی شخصیام گذاشتند. شخصیتپردازی آرتور به من نشان داد که مهم نیست از کجا شروع میکنیم، بلکه مهم این است که در نهایت به چه جایگاهی میرسیم و چه میراثی از خود بر جای میگذاریم. او به ما نشان میدهد که حتی در تاریکترین شرایط هم فرصت برای انتخاب مسیر درست و تلاش برای ارتقای درجه انسانیت وجود دارد. به جرأت میتوانم بگویم تجربه رستگاری آرتور مورگان، بعد از هر بار تجربه به من یادآوری میکند که تلاش برای تبدیل شدن به یک فرد بهتر، ارزشمندترین مسیری است که میتوان در هر مرحله از زندگی در پیش گرفت.
source