زندگی چاک فیلم جدید مایک فلاناگان (کارگردان سریال‌های دنباله‌دار و ترسناک نتفلیکس و «دکتر اسلیپ») که بر اساس داستان کوتاهی از استیون کینگ ساخته شده، به دست ما و به روی میز بررسی من رسید. در اینجا می‌خوانید که آیا این روایت کوچک با مفهومی بزرگ می‌تواند تماشاگران را تحت‌تأثیر خود قرار دهد یا خیر.

نقد فیلم the life of chuck زندگی چاک   لحظه‌ها را دریاب

جهان در حال فروپاشی است: کالیفرنیا به اعماق اقیانوس فرو رفته، در آلمان آتشفشانی از زمین سر برآورده، وبسایت‌ها به مجموعه‌ای از کلمات نامفهوم تبدیل شده‌اند و خودکشی‌ها به پدیده‌ای همگانی بدل گشته‌اند. مارتی اندرسون (با بازی چیویتل اجیوفور)، یک معلم، برای اطمینان از حالِ همسر سابقش به راه می‌افتد و در مسیر خود، بیلبورد عجیبی را می‌بیند که روی آن نوشته: «تبریک به چاک!» وقتی به خانه‌ی همسر سابقش می‌رسد، تصاویر مرموزِ چاک را همه‌جا می‌بیند، اما هنوز نمی‌داند این چاک کیست، چرا از او تشکر می‌شود و اصلاً ماجرا چیست.

پاسخ این پرسش‌ها در بخش‌های دوم و سوم فیلم داده می‌شود، اما نه از طریق تصاویر، بلکه با صدای راوی (نیک آفرمن) که در فصل اول تنها توضیحات کوتاهی می‌داد، حالا تمام فیلم را تسخیر می‌کند و لحظه‌ای سکوت نمی‌کند.

نقد فیلم the life of chuck زندگی چاک   لحظه‌ها را دریاب

اما باید بدانید «زندگی چاک» اولین و آخرین اقتباس فلاناگان از آثار استیون کینگ نیست. او پیش‌تر در سال ۲۰۱۷ برای نتفلیکس «بازی جرالد» و در سال ۲۰۱۹ ادامه‌ی «درخشش» با عنوان «دکتر اسلیپ» را ساخته است. پروژه بعدی او نیز اقتباس سریالی جدیدی از «کری» برای آمازون خواهد بود. به نظر می‌رسد «پادشاه وحشت» که از یک سو حقوق آثارش را به سادگی واگذار می‌کند و از سوی دیگر نسبت به نتایج اقتباس‌ها حساس است، به فلاناگان اعتماد دارد. شاید به این دلیل که او با احترام فراوانی به متون کینگ نزدیک می‌شود، هرچند این بار همین احترام بیش‌ازحد به اثر آسیب زده و آن را از هرگونه ارزش مستقل محروم کرده است.

برخلاف بیشتر فیلم‌های فلاناگان که پس از چند درام در دهه ۲۰۰۰ به ژانر وحشت روی آورد، «زندگی چاک» یک اثر ترسناک نیست. این فیلم که بر اساس داستانی از مجموعه «خون به پا خواهد شد» (۲۰۲۰) نوشته شده، بیشتر یک تمثیل فلسفی با عناصر علمی-تخیلی است که از نظر روحیه به فیلم کلاسیک فرانک کاپرا «زندگی شگفت‌انگیز» (۱۹۴۷) نزدیک‌تر است تا «بازی جرالد».

نقد فیلم the life of chuck زندگی چاک   لحظه‌ها را دریاب

همان‌طور که گفتم «زندگی چاک» بر اساس داستانی کوتاه از استیون کینگ با همین نام از مجموعه‌ی «خون به‌پا خواهد شد» ساخته شده و مانند منبع اصلی، روایت را به‌صورت معکوس، از مرگ چاک در آستانه‌ی پایان جهان تا دوران بزرگسالی و سپس کودکی‌اش، پیش می‌برد. فیلم به سه بخش تقسیم می‌شود و با وجود حضور همیشگی چاک، تمرکز هر بخش متفاوت است: بخش اول به زندگی مارتی اندرسون در روزهای فروپاشی جهان می‌پردازد، بخش دوم یک روز از زندگی چاک در بزرگسالی را روایت می‌کند و بخش سوم به دوران رشد او و رابطه‌اش با خانواده اختصاص دارد. این ساختار به فیلم امکان می‌دهد تا ارزش یک زندگی فردی را در برابر فاجعه‌ای جهانی (حتی کیهانی) به تصویر بکشد. فلاناگان با وفاداری به منطق کینگ پیش می‌رود، اما با وجود نقاط قوت فراوان، «زندگی چاک» همیشه و همه‌جا به‌خوبی عمل نمی‌کند.

اول از همه، بازیگرانِ فوق‌العاده‌ای در این فیلم جمع شده‌اند، اما فلاناگان نتوانسته از برخی از آن‌ها به‌درستی استفاده کند. مثلاً متیو لیلارد (دیوانه‌ی سری فیلم «جیغ») و دیوید دستمالچیان (مجری فیلم «نیمه‌شب با شیطان») هرکدام فقط یک صحنه‌ی کوتاه و گیج‌کننده دارند. کارل لمبلی در نقش مدیر آرام و متینِ یک تالار تشییع جنازه خوب ظاهر شده، اما شخصیت‌پردازیِ چشمگیری ندارد. در مقابل، هیثر لانگنکمپ (نانسی تامپسون از سری «کابوس در خیابان الم») در نقش همسایه پرحرفِ چاکِ جوان، حضوری کوتاه اما به‌یادماندنی دارد.

اجیوفور و کارن گیلان نیز در نقش زوجی که از هم جدا شده‌اند اما دوستی خود را حفظ کرده‌اند، بازیِ درخشانی دارند؛ زوجی که آماده می‌شوند تا پایان جهان را در حیاط خانه‌شان نظاره کنند. میا سارا و مارک همیل، در نقش مادربزرگ و پدربزرگ چاک، بخش اول فیلم را رنگ و بوی خاصی بخشیده‌اند. علاوه بر این‌ها، فلاناگان فیلم را پر کرده از حضورهای کوتاهِ بازیگرانی که طرفداران ژانر وحشت را خوشحال می‌کند: لورن لاورا (سیِنا از سری فیلم «ترسناک») در چند نما ظاهر می‌شود و کیت سیگل، بازیگر محبوب و همسر فلاناگان در فیلم‌هایی مثل «چشم» و «سکوت»، نقش کوچکی به‌عنوان معلم دارد.

نقد فیلم the life of chuck زندگی چاک   لحظه‌ها را دریاب

اما ستاره بی‌چون‌وچرای فیلم، تام هیدلستون است که در بخش دوم با اجرای رقص‌های شگفت‌انگیز می‌درخشد (و آنالیسا باسو در مقابل او بازی می‌کند). «زندگی چاک» یکی از آن فیلم‌هایی است که ستاره اصلی کمتر در آن دیده می‌شود، اما وقتی ظاهر می‌شود، تقریباً همه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. بخش دوم، با آن رقص‌های پرانرژی خیابانی زیر ضرب‌های طبل، به نقطه عطف احساسی فیلم تبدیل می‌شود، با وجودی که اتفاق خاصی در آن رخ نمی‌دهد. فقط دو غریبه در جریان زندگی قرار می‌گیرند و به ریتمی تسلیم می‌شوند که آن‌ها را از غم و دغدغه‌ها دور می‌کند. فلاناگان، استاد سینمای احساسیِ وحشت، در دلِ روزمرگیِ پیش‌پاافتاده، تمامیت و اهمیت زندگی انسان را نشان می‌دهد، حتی وقتی که پایان تراژیک آن از قبل مشخص است.

در مقابلِ بخش سومِ تاریک و بخش دومِ سرزنده، بخش اول فیلم بیشتر شبیه یک چیزِ بی‌معنای دوست‌داشتنی است. داستان رشدِ چاک نه به هیجان‌انگیزیِ تصویرِ پایان جهان (هرچند تکه‌تکه) است و نه به الهام‌بخشیِ آن رقصِ خودجوش پس از یک روز کاری خسته‌کننده. مشکل بزرگ‌تر اینجاست که بخش اول، پایان‌بندی فیلم است و همین‌جا است که ضعفِ کلیِ مفهوم فیلم خود را نشان می‌دهد.

داستان زندگی چاک اساساً هیچ ارتباطی به مضمون آخرالزمان ندارد: فیلم می‌خواهد بگوید که هر زندگیِ فردی یک جهان است، اما مشخص نیست که معنای وجود این جهانِ خصوصی چیست وقتی جهانِ بزرگ‌تر محکوم به نابودی است. به همین دلیل، عنصر رازآلود فیلم هم صرفاً تزئینی باقی می‌ماند و کارکردی ندارد. این ناهماهنگی، تأثیر پایان‌بندی را تضعیف می‌کند، پیام انسان‌دوستانه فیلم بی‌معنا می‌شود وقتی می‌دانیم زمین و بشریت به زودی به غباری ستاره‌ای تبدیل خواهند شد.

اما غیرممکن است که از بن‌مایه‌های فلسفی فیلم حرفی نزنیم. دیالوگ‌ها و روایت (نوشته‌ی نیک آفرمن) پر از اشاراتی به کارل ساگان، تقویم کیهانی، نظریه نسبیت و آثار والت ویتمن است. همه اینها روایتی را در مورد اینکه حضور ما در کیهان چقدر بی‌اهمیت است، اما چقدر می‌تواند برای دیگران معنادار باشد، می‌بافد. بنابراین، زندگی چاک هیچ پاسخ ساده‌ای ارائه نمی‌دهد. او سعی نمی‌کند راز مرگ را کشف کند یا اجتناب‌ناپذیری آن را انکار کند. برعکس، او به ما می‌آموزد که آن را بپذیریم.

نقد فیلم the life of chuck زندگی چاک   لحظه‌ها را دریاب

در نهایت، «زندگی چاک» فیلمی جذاب، زیبا و سرشار از حسِ امیدوارکننده است، اما در تلاش برای ساختن یک فیلم خوشبینانه درباره مرگ جهان، چندان متقاعدکننده عمل نمی‌کند.

به نظر من اگر در ابتدای فیلم فلاناگان عمداً تماشاگر را سردرگم می‌کرد تا مانند شخصیت‌ها به دنبال پاسخ بگردند، در ادامه به نظر می‌رسد دیگر به مخاطب اعتماد ندارد. برای مثال استفاده از صدای راوی به حدی اغراق‌آمیز می‌شود که اگر شخصیتی به دیگری نگاه کند، راوی بلافاصله توضیح می‌دهد: «او به او نگاه کرد.» حتی به بازیگران بااستعدادش هم اعتماد نمی‌کند و اگر کسی فکری کند یا احساسی داشته باشد، راوی حتماً آن را تفسیر می‌کند. این در حالی است که دیالوگ‌ها نیز به‌صورت مستقیم و تکراری احساسات شخصیت‌ها را بیان می‌کنند.

این مسئله به‌ویژه در بخش دوم آزاردهنده است، جایی که چاک با شنیدن صدای طبل‌زن خیابانی (تیلور گوردون) ناگهان شروع به رقصیدن می‌کند و زنی غریبه (آنالیسا باسو) را همراهی می‌کند. هیدلستون و همبازی‌اش واقعاً زیبا می‌رقصند و این صحنه می‌توانست به موزیکال‌های دوران طلایی هالیوود ادای احترام کند، اگر فلاناگان اجازه می‌داد نفس بکشد. اما صدای راوی بی‌وقفه هرگونه الهام، جادو و احساس را از بین می‌برد.

در فصل پایانی، فیلمی که آغاز جذابی داشت، به یک «کتاب صوتی مصور» تبدیل می‌شود؛ آن هم از نوعی که با احساسات‌گرایی افراطی، انسان‌گرایی کینگ را به‌صورتی نامحسوس اما قطعی زیر پا می‌گذارد.

نقد فیلم the life of chuck زندگی چاک   لحظه‌ها را دریاب

در نتیجه باید گفت: «زندگی چاک» اثری است که با نیت‌های بلندپروازانه آغاز می‌شود، اما زیر بار سنگین احترام افراطی به منبعِ اقتباس، در نهایت از پا می‌افتد. مایک فلاناگان، که پیش‌تر ثابت کرده بود می‌تواند روح آثار کینگ را بدون تقلید کورکورانه به تصویر بکشد، این‌بار در دامِ وفاداری بیش‌ازحد گرفتار شده است. او آن‌قدر مشغول بازگویی هر جزئیات داستان می‌شود که فراموش می‌کند سینما زبانی تصویری دارد، نه شفاهی.

تماشاگران حق دارند انتظار داشته باشند که سکانس رقص تام هیدلستون با آن انرژی مسحورکننده و نوستالژی شیرین دوران طلایی هالیوود، بدون تفسیرهای اضافه به آنها سپرده شود. اما فلاناگان، مانند معلمی که به دانش‌آموزانش اعتماد ندارد، ترجیح می‌دهد هر لحظه را توضیح دهد، گویی مخاطب قادر به درک تصاویر نیست. نتیجه؟ فیلمی که می‌توانست پرتره‌ای تکان‌دهنده از معنایِ زندگی و مرگ باشد، به یک «کتاب گویای مصور» پرزرق‌وبرق تقلیل می‌یابد.

شاید بزرگ‌ترین ایراد «زندگی چاک» این باشد که فراموش می‌کند سینما، در بهترین حالت، هنر «نشان‌دادن» است، نه «گفتن». و متأسفانه، این فیلم بیشتر حرف می‌زند تا نشان بدهد.

شاه غاز کبیر

source

توسط siahnet.ir