در جهانی که ابرقهرمانان پُر درخشش هالیوود به ماشینهای بیروح تولید محتوا تبدیل شدهاند، The Boys همچون تیغی برنده، پوست از چهره فساد این صنعت میکند. این سریال نه یک «طنز»، که یک «کالبدشکافی بیرحم» است، توطئهای چندلایه علیه مقدسات فرهنگ عامه، با کاراکترهایی که نه در پی نجات جهان، که در بند قدرت، شهرت و انتقامجوییهای کودکانه هستند.
برخلاف تولیدات بهظاهر «جسورانه»ی مارول که نهایت جسارتشان یک شوخی سطحی است، The Boys بیپرواترین نقد ممکن را به سرمایهداری وحشی، رسانههای خبری و سیاستهای پوپولیستی وارد میکند، و این کار را با صحنههایی انجام میدهد که گاهی چنان هولناکند که بیننده را میان خنده و وحشت معلق نگه میدارند. اما شاهکار واقعی این سریال در «انساننمایی» شرورانش است: هوملندر با آن چهره آمریکایی بیعیب و نقص و روان ازهمگسیخته شاید یکی از تاثیرگذارترین تمثیلهای سینمایی از قدرت مطلق باشد؛ موجودی که در عین توانایی نابودی یک شهر، در پی تایید جمعی است که از او بیزارند.
حالا که فصل پایانی نزدیک است، احتمالاً بهترین زمان برای مرور تمام اتفاقات گذشته یا حتی شروع کردن از ابتداست. در این مقاله، پنج دلیل جمعآوری کردهایم که چرا ارزش دارد این داستان را دوباره مرور کنید، یا برای اولین بار ببینید و متوجه شوید چرا The Boys به یکی از پربینندهترین سریالهای سالهای اخیر تبدیل شده است.
۱. چون تصویر متفاوتی از ابرقهرمانها ارائه میدهد

در دنیای The Boys جایی برای شعارهای نجیبانه و آرمانهای بیعیب وجود ندارد. قهرمانان، پیش از هر چیز، سلبریتیها و محصولات شرکتهایی هستند که تصویرشان را مثل خمیردندان میفروشند. هر مأموریت نجات، فرصتی برای افزایش آمار در رسانههاست و اخلاقمداری جایی پایان مییابد که نمودارهای بیننده شروع به افت میکنند. این بدبینی در هر قسمت موج میزند و بهخوبی با آنچه سالها در فیلمهای مارول یا دیسی دیدهایم، تضاد دارد.
اگر تا به حال از تکراری شدن داستانهای ابرقهرمانی خسته شدهاید، اینجا چیزی پیدا میکنید که تمام این ژانر را وارونه میکند. در The Boys نجات جهان مطرح نیست؛ مسئله، منافع، سیاست و این است که چقدر میتوان مرزها را جابجا کرد وقتی کسی جرات گفتن «کافیست» را ندارد.
۲. چون داستان میتواند غافلگیرکننده باشد

در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که سریال دقیقاً از روی نسخه کمیک گارت انیس ساخته شده. اما نویسندگان از همان ابتدا از ایجاد تغییرات هراسی نداشتند، در برخی قسمتها، شوکآورترین بخشها را ملایمتر کردند و در برخی دیگر، سرعت را بیشتر افزایش دادند. نتیجه، داستانی است که حتی برای طرفداران نسخه اصلی هم میتواند چند غافلگیری جدی داشته باشد.
با مرور فصلهای گذشته، میبینید که چقدر خوب سازندگان بین وفاداری به فضای داستان و نیاز به روایتی مدرنتر تعادل برقرار کردهاند. حتی اگر کمیک را تقریباً از حفظ باشید، سریال با نحوه پرداخت روابط بین شخصیتها و مسیری که داستانها طی میکنند، غافلگیرتان میکند.
۳. چون بازیگران عملکرد درخشانی دارند

سریال The Boys یکی از آن مجموعههایی است که تقریباً هر شخصیتاش در خاطر میماند. آنتونی استار در نقش هوملندر، یکی از ترسناکترین شرورهای سالهای اخیر را خلق کرده، کسی که لبخندش بیشتر از هر مونولوگی حرف میزند. اما نقشآفرینی کارل اوربان، جک کواید یا ارین موریارتی هم کمتر تاثیرگذار نیستند، آنها میتوانند تمام احساسات، از خشم تا یأس، را به تصویر بکشند.
اگر به دنبال سریالی هستید که بازیگرانش نه از صحنههای جسورانه میترسند و نه از عمق روانشناختی، The Boys نمونهای عالی است. حتی شخصیتهای فرعی هم لحظات بهیادماندنی دارند و گاهی صحنه را مال خود میکنند. تمام گروه از فصل اول تا آخرین قسمتها سطح خود را حفظ کردهاند.
۴. چون طنز و نقد اجتماعی به اندازه اکشن اهمیت دارند

این سریال فقط به خشونت پرزرقوبرق و فحاشی بسنده نمیکند. زیر تمام این پوچی و خشونت، نقدی تند درباره فرهنگ معاصر نهفته است؛ درباره سلبریتیها، شرکتهای بزرگ، سیاست ترس و اینکه چقدر راحت میتوان هر روایتی را به مردم فروخت. نویسندگان به همان اندازه که با ژانر ابرقهرمانی بازی میکنند، نقدهای تیز و دقیقی وارد میکنند.
با بازگشت به The Boys، چیزی بیش از سرگرمی به دست میآورید، آینهای میبینید که به راحتی بازتاب دنیای واقعی را در آن پیدا میکنید. در زمانی که رسانههای اجتماعی و بازاریابی، شخصیتها را میسازند، داستان هوملندر و بقایای تیمهای این سریال معنای عمیقتری پیدا میکند.
۵. چون قبل از پایان، ارزش دارد کل ماجرا را مرور کنید

فصل آخر قرار است اکثر طرحهایی را که سالها منتظرش بودیم، ببندد، رابطه بوچر با بقیه تیم، اهداف واقعی شخصیتها، و محدودیتهای قدرت هوملندر. همه چیز به سمت پایانی بزرگ پیش میرود، جایی که هر جزئیات ممکن است اهمیت پیدا کند. به همین دلیل، ارزش دارد قسمتهای قبلی را مرور کنید و به یاد آورید که این داستان چطور شروع شد.
با این کار، راحتتر میتوانید تمام ارجاعات و زمینههایی را که احتمالاً در قسمتهای پایانی ظاهر میشوند، متوجه شوید. چون اگر The Boys چیزی به ما آموخته، این است که هیچچیز تصادفی نیست. هر تصمیم، هر مشاجره و هر دروغی دیر یا زود بازمیگردد تا آشوب بزرگتری ایجاد کند.
کلام پایانی

سریال The Boys نهتنها یک شوکِ تکاندهنده به ژانر ابرقهرمانی است، بلکه آیینهای بیرحم و بیپروا از دنیای ماست، دنیایی که در آن قدرت، رسانه و حرص، گاهی از هر ابرشروری خطرناکترند. اریک کریپک و تیمش با مهارتی کمنظیر، طنز سیاه، خشونت نمادین و نقد اجتماعی را در هم میتنند تا اثری خلق کنند که هم ما را میخنداند، هم به فکر فرو میبرد و گاهی چنان میترساند که میخواهیم از پنجره بیرون را نگاه کنیم؛ مبادا هوملندر آنجا ایستاده باشد.
اما جادوی واقعی این سریال در شخصیتپردازی آن نهفته: هر قهرمانی (یا ضدقهرمانی) انسانی است با زخمهایی که میدرخشند. آنتونی استار چنان نقش هوملندر را اجرا میکند که گویی شکسپیر او را برای نمایش تراژدیِ قدرتِ مطلق نوشته است، ترسناک نه به خاطر قدرتهایش، بلکه به خاطر آسیبپذیریهای تحریفشدهاش.
و حالا، با نزدیک شدن به فصل پایانی، این سوال باقی است: آیا The Boys همانقدر که در نقد جامعهمان جسور بوده، در پایانبندی داستاناش هم جسور خواهد بود؟ اگر تاریخچه این سریال معیاری باشد، میتوانیم امیدوار باشیم که نهتنها با پایانی رضایتبخش، بلکه با پایانی بهیادماندنی روبرو خواهیم شد. پایانی که مانند یک مشت پولادین به قلب تماشاگران مینشیند و همانجا میماند.
به یاد داشته باشید که سینما (و تلویزیون) پنجرهای به رویاها، کابوسها و حقایق ناخوشایند ماست. سریال The Boys هر سه را با چنان مهارتی ترکیب میکند که نمیتوانیم چشم از آن برداریم، حتی وقتی که میخواهیم. پس قبل از آنکه آخرین فصل آغاز شود، دوباره به دنیای The Boys قدم بگذارید. چون این بار، دیگر هیچ چیز و هیچکس در امان نخواهد بود.
source