«چنان تنهایی وحشتناکی احساس می‌کردم که خیال خودکشی به سرم زد. چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچ‌کس، مطلقا هیچ‌کس، از مرگم متاثر نخواهد شد و من در مرگ خیلی تنهاتر از زندگی خواهم بود.» (از کتاب تهوع اثر ژان پل سارتر)

در میان هنرهای هفت‌گانه، سینما تنها مدیومی است که راه ورود سایر مدیوم‌های غیر هنری از جمله فلسفه، روان‌شناسی، علم و … را تا حد زیادی به جهان خود باز گذاشته است. این موضوع شاید در نگاه اول نقطه قوتی برای سینما محسوب شود اما زمانی که سینما را از منظر سینما می‌نگریم و عینک سایر مدیوم‌ها را از چشمان خود برمی‌داریم، با آثاری مواجه می‌شویم که شاید در تاریخ سینما اسم و رسمی برای خود رقم زده‌اند اما فاقد هرگونه ارزش هنری هستند. زمانی که در موسیقی، نتی به اشتباه نواخته شود، فرم اثر به‌کلی از بین رفته و ارتباطش را با مخاطب از دست می‌دهد، حالا هرچقدر هم که از لحاظ معنایی و مفهومی ارزش‌مند باشد و یا در نقاشی اگر هارمونی رنگ‌ها رعایت نشود، حس مخاطب برانگیخته نشده و اثر ارزش خود را از دست می‌دهد. اما در سینما گاهی مخاطب چنان مرعوب محتوا و مضمون اثر می‌شود که ایرادات تکنیکی و فرمیک داستان را فراموش می‌کند. حال اگر این مخاطب فیلسوف یا روان‌شناس نیز باشد، اوضاع وخیم‌تر است زیرا عینک فلسفه و روان‌شناسی، حجابی را بر دیدگان او به وجود می‌آورد که اجازه مواجهه سینمایی یا بهتر است بگوییم هنری را به او نمی‌دهد. البته این موضوع بیان‌گر این نیست که هر زمان با یک اثر فلسفی یا روان‌شناسانه سینمایی مواجه شدیم، برچسب غیر هنری بودن بر آن بزنیم. در تاریخ هنر بزرگانی بودند که آثارشان رنگ و بوی روان‌کاوی و فلسفی داشته و از لحاظ هنری نیز در سطح بالایی قرار دارند از جمله داستایفسکی که با زبان ادبیات به عمق وجود انسان می‌رود و تاریکی‌هایی را کشف می‌کند که مورد تحسین روان‌کاوی مثل فروید قرار می‌گیرد و یا آلبر کامو که با رمان طاعون، فلسفه خود را به هنری‌ترین شکل ممکن بر ناخودآگاه مخاطب القا می‌کند. بنابراین ورود سایر مدیوم‌های غیر هنری به سینما بلامانع است اما مشکل زمانی پیش می‌آید که فیلم‌ساز ایده خود را با زبانی غیر از زبان سینما (تکنیک، روایت و فرم) بیان کند و در این‌جا نقش منتقد هنری پررنگ می‌شود. نقشی که جلوتر از هر فیلسوف، روان‌شناس و دانشمندی باید خوب یا بد بودن اثر را با زبان تخصصی سینما نقد کند. به همین دلیل است که سینما (یا بهتر است بگوییم هنر) در ایده خلق نمی‌شود بلکه چگونگی بیان ایده است که سینما را به وجود می‌آورد.

نقد و بررسی فیلم Brick | سینما در ایده خلق نمی‌شود - گیمفا

فیلم Brick محصول کشور آلمان، به نویسندگی و کارگردانی فیلیپ کوچ در ژانر درام، تخیلی ساخته شده است. ایده اثر بسیار جذاب به نظر می‌رسد. فکر کنید یک روز صبح از خواب برمی‌خیزید و خود را در آپارتمانی می‌بینید که تمام راه‌های ارتباطی آن با محیط بیرون (درها و پنجره‌ها) با جسمی سیاه‌ و غیر قابل نفوذ بسته شده است. کارگردان دو قهرمان داستانش را در چنین شرایطی قرار می‌دهد و تلاش آن‌ها برای خروج از این بحران را روایت می‌کند. فیلم Brick سعی دارد خود را در دل ژانر وحشت و درگیر زیرژانرهای آن قرار دهد اما عملا در تمامی آن‌ها ناموفق است. فلش‌بک‌هایی که در ذهن قهرمان داستان به تصویر کشیده می‌شود و دوران بارداری همسر او را نمایش می‌دهد عملا هیچ کمکی به روایت داستان نمی‌کند. این امر که بارها در طول فیلم نشان داده می‌شود و سپس مشخص می‌گردد که فرزندی نیز در این میان فوت شده است تاثیری بر تلاش این دو زوج در مسیر رهایی از شرایط موجودشان ندارد. کارگردان در نحوه استفاده از فلش‌بک که جز تکنیک‌های اولیه فیلمسازی است به‌شدت ناشیانه عمل می‌کند. این مسئله در ارتباط با سایر تکنیک‌های کارگردانی از جمله زوم و فلوفوکوس نیز تکرار می‌شود. زوم‌های بی‌دلیل روی صورت کاراکترها که هیچ منطق تکنیکالی ندارد و فلوفوکوس‌های میان دو کاراکتر اصلی که شدیدا توی ذوق می‌زند. زوم کردن زمانی معنا دارد که اتفاقی در داستان رخ داده و برای آن‌که عکس‌العمل کاراکتر مشخص گردد، دوربین خود را به چهره او نزدیک می‌کند اما در این فیلم زوم‌ها به‌صورت آنی و بدون هیچ دلیلی اتفاق می‌افتد. همچنین زمانی از فلوفوکوس استفاده می‌شود که شی یا شخص معینی قرار است در آن لحظه در دید مخاطب بولد شود اما در این اثر کارگردان با استفاده از این تکنیک، تمرین کارگردانی می‌کند. مشکلات تکنیکال فیلم Brick به‌قدری زیاد است که ساعت‌ها می‌توان در مورد آن نوشت و صحبت کرد.

نقد و بررسی فیلم Brick | سینما در ایده خلق نمی‌شود - گیمفا

کارگردان قصد دارد با نمایش دادن صحنه‌های خون و خون‌ریزی و کشته شدن کاراکترها، اثر را به سمت ژانر اسلشر را ببرد که اشتباه بزرگی مرتکب می‌شود. کشته شدن کاراکتر به‌طرز فجیع، زمانی بر احساسات مخاطب تاثیرگذار است که اولا تعلیق و ترسی ایجاد کند و ثانیا بیننده مقتول را نه در حد یک شخصیت مستقل بلکه در حد یک کاراکتر قابل باور پذیرفته باشد. اما تمامی کاراکترهای این فیلم به غیر از دو شخصیت اصلی هیچ‌گونه تاثیر معینی در داستان ندارند. یک‌دفعه ظاهر می‌شوند سپس کشته شده و در نهایت حذف می‌شوند. زوجی که ادعا می‌کنند یکدیگر را دوست دارند اما مدام با یکدیگر درگیر هستند، پدربزرگ و نوه‌ای که تنها نقششان اضافه کردن یک اسلحه به داستان است و قاتلی که مانع از خروج شخصیت‌های اصلی از خانه می‌شود. در واقع اگر تمامی این کاراکترها حذف شوند هیچ‌گونه آسیبی به روایت اصلی اثر نمی‌زنند. زمانی که روایت داستان نمی‌تواند تعلیق ایجاد کند، کارگردان باید با خلق صحنه‌های خاص، احساسات مخاطب را برانگیخته کند مثل زمانی که در این فیلم یکی از کاراکترها در میان دیوار به دام می‌افتد و درنهایت بدنش نصف می‌شود. کارگردان می‌توانست پلان‌ها و سکانس‌هایی از این دست را در اثرش تکرار کند که تا حدودی بتواند مخاطب را با خود همراه سازد.

نقد و بررسی فیلم Brick | سینما در ایده خلق نمی‌شود - گیمفا

کشف راز گذر از دیوار نیز بدون پرداخت مناسب و در زمان کوتاهی اتفاق می‌افتد. کارگردان می‌توانست جای آن‌که پلان‌های کندن کف خانه و دیوار را بارها تکرار کند و یا شخصیت‌های اضافی‌ای که هیچ‌گونه تاثیر مشخصی ندارند به اثر اضافه کند، پرداخت مناسبی در کشف راز گذر از دیوار انجام دهد تا مخاطب همراه دو کاراکتر اصلی تعلیق کشف راز را تجربه کند و جنبه معماگونه فیلم معنا پیدا کند. فیلم Brick ثابت می‌کند که سینما و به‌طور کلی هنر در ایده خلق نمی‌شود. ایده هرچقدر هم که جذاب، بکر، فلسفی و روان‌شناسانه باشد تا از زبان سینما روایت نشود، کوچک‌ترین تاثیری بر حس و ناخودآگاه مخاطب نمی‌گذارد. تکنیک کارگردانی، نوع روایت داستان و فرم اثر است که می‌تواند محتوا و مضمون یک فیلم را بر حس مخاطب دیکته کند.

امتیاز نویسنده به فیلم: ۳ از ۱۰    

source

توسط siahnet.ir