31 مرداد 1404 ساعت 12:19
اگر از دیدن فیلمهای تکراری ژانر وحشت خسته شدهاید و به دنبال چیزی فراتر از کلیشهها هستید، ده فیلم ترسناک گمنام این لیست مختص شماست.
در جهان وسیع سینمای ژانر وحشت، گاهی در میان سیل فیلمهای پرفروش و شناختهشده، آثاری وجود دارند که با وجود توانایی بالا در ایجاد دلهره و وحشت، از نگاه بسیاری پنهان ماندهاند. این مطلب از رسانه گجت نیوز سفری است به سوی چنین آثاری؛ فیلمهایی که شاید نامشان به گوش هر علاقهمندی به ژانر وحشت نخورده باشد، اما هر یک به شیوه خود ظرفیت بالایی برای به هم ریختن آرامش مخاطب و فرو بردن او در اعماق تاریکترین کابوسها دارند. این آثار نه تنها مرزهای رایج ژانر را درنوردیدهاند، بلکه برخی از آنها به تدریج جایگاه خود را به عنوان «کالت کلاسیک» باز کردهاند و در ذهن کسانی که جرئت تماشایشان را داشتهاند، اثری عمیق و ماندگار بر جای گذاشتهاند.
در این میان، تنوعی خیرهکننده از سبکها و زیرژانرها به چشم میخورد؛ از فیلمهایی که با آرامسوزی و به تدریج، حس وحشت و اضطراب را در وجود بیننده میکارند و لحظه به لحظه حسوحال او را دگرگون میکنند، تا تریلرهای روانشناختی تاریک و داستانهای ماوراءالطبیعه عجیب و غریبی که از هیچ قاعده و کلیشهای پیروی نمیکنند. نکته مشترک تمامی این فیلمهای کمتر شناختهشده، توانایی بیقید و شرطشان در زهره ترک کردن مخاطب است. در ادامه با معرفی 10 فیلم ترسناک گمنام که ارزش تماشای بسیار بالایی نیز دارند همراه ما باشید.
ده فیلم ترسناک گمنام که وحشت را به اعماق وجود روانه میکنند
سینمای وحشت نه تنها آثار پرفروش و شناختهشدهای چون «جنگیر» یا «احضار» را جای داده، بلکه میزبان بیشماری از فیلمهای کمتر دیدهشده و گاه کاملاً گمنامی است که میتوانند به همان اندازه تأثیرگذار باشند. این فیلمها غالباً محصولاتی مستقل، با بودجههای اندک و خارج از جریان اصلی هالیوود هستند که به کارگردانان و نویسندگانشان اجازه میدهند تا با آزادی عملی بیشتر، به سراغ ایدههای جسورانه و ساختارشکنانه بروند.
یکی از ویژگیهای بارز این فیلمهای ترسناک گمنام تمرکز بر ایجاد حس ناامنی، اضطراب و دلهره است. این آثار اغلب «آرامسوز» هستند؛ به این معنا که وحشت را به تدریج و ذره ذره در وجود مخاطب تزریق میکنند، او را درگیر فضایی سنگین و آزاردهنده میسازند و با القای حسی از ناراحتی مداوم، به سمت اوج نهایی و نفسگیر داستان سوق میدهند. علاوه بر این، فیلمهای ترسناک گمنام اغلب به بررسی جنبههای تاریکتر روان انسان، تابوهای اجتماعی، بیماریهای روانی یا پدیدههای ماوراءالطبیعهای میپردازند.
همین نوآوریها است که باعث میشود بسیاری از این آثار گمنام، در میان منتقدان و علاقهمندان جدی ژانر وحشت به کالت کلاسیک تبدیل شوند؛ فیلمهایی که شاید در زمان اکران اولیه مورد توجه قرار نگرفتند، اما با گذشت زمان جایگاه ویژهای در تاریخ سینمای وحشت پیدا کردند. در ذیل به معرفی ده فیلم ترسناک گمنام با همین ویژگیها پرداخته و سپس خط داستانی آنها را مرور میکنیم.
10- Session 9 (محصول سال ۲۰۰۱)
در میان انبوه آثار ژانر وحشت که غالباً بر خونریزی بیرویه و هیولاهای فیزیکی تکیه دارند، فیلم «جلسه ۹» (Session 9) مسیری متفاوت را برای القای ترس برمیگزیند. تمامی صحنههای این اثر در یک تیمارستان متروکه و واقعی فیلمبرداری شدهاند که این انتخاب جسورانه فضای واقعی و پوسیده آن مکان را به شخصیتی ملموس و تهدیدآمیز در داستان بدل میکند.
داستان فیلم حول محور گروهی از کارگران متخصص پاکسازی آزبست میچرخد که وظیفه دارند این ساختمان فرسوده و آلوده به مواد خطرناک را پاکسازی کنند. با گذشت هر روز که آنها بیشتر در این مکان محبوس میشوند، چیزی شوم و مرموز شروع به تأثیرگذاری بر ذهن و روانشان میکند. این عامل لزوماً یک موجود فیزیکی نیست، بلکه نیرویی موذی است که از نقاط ضعف انسانی تغذیه میکند؛ از ترسهای نهفته، احساس گناهان سرکوبشده و شکنندگی روانی که در هر فردی وجود دارد.
یکی از نقاط قوت فیلم ترسناک گمنام و جذاب «جلسه ۹»، بازی خیرهکننده پیتر مولان در نقش اصلی است. او با مهارتی مثالزدنی، وحشتی درونی و کنترلشده را به تصویر میکشد که از حرکات اغراقآمیز به دور است. در کنار این، طراحی صدای فیلم نقش محوری در تشدید حس وحشت و تحلیل روانی ایفا میکند. به ویژه، نوارهای صوتی عجیب و ضبطشده از جلسات یک بیمار دارای اختلال چندشخصیتی که در تیمارستان پیدا میشود.
جلسه ۹ در مجموع، فیلمی است که مفهوم ترس را از نو تعریف میکند. بدون نیاز به خونریزیهای گرافیکی یا حضور فیزیکی یک هیولا، این فیلم نشان میدهد که چگونه بزرگترین ترسها میتوانند از درون خودمان نشأت بگیرند. قدرت اصلی فیلم در ایجاد حسی خزنده و اضطرابآور است که در اعماق روان انسان پنهان شدهاند. فیلم بسیار جمعوجور و متمرکز است و در مدت زمان ۱۰۰ دقیقهای خود، داستانی فشرده و پرکشش را روایت میکند.
9- Let’s Scare Jessica to Death (محصول سال ۱۹۷۱)
فیلم «بیا جسیکا را تا سرحد مرگ بترسانیم» (Let’s Scare Jessica to Death)، اثری است که در گذر زمان جایگاه ویژهای در میان آثار کالت ژانر وحشت برای خود یافته است. داستان بر محوریت جسیکا (با بازی زورا لمپرت) میچرخد؛ زنی که بهتازگی از آسایشگاه روانی مرخص شده و در پی آغاز فصلی نو در زندگی خود، همراه با همسرش و یکی از دوستان نزدیک به یک منطقه آرام و روستایی نقل مکان میکند. این محیط جدید، که در ابتدا آرام و دلنواز است، به تدریج به صحنهای برای ظهور نجواهای مرموز، سایههایی وهمآلود و رویدادهایی غیرقابل توضیح بدل میشود.
آنچه این فیلم ترسناک گمنام و جذاب را در زمره آثار برجسته و متفاوت قرار میدهد، نحوه پرداخت آن به مقوله وحشت است. «بیا جسیکا را تا سرحد مرگ بترسانیم» به جای تکیه بر جلوههای ویژه یا ترسهای ناگهانی، بر خلق فضایی عمیقاً آزاردهنده و روانشناختی متمرکز است. کارگردانی ماهرانه در کنار فیلمبرداری مبهم و موسیقی متن تسخیرکننده وقایعی خلق میکند که مرز واقعیت را مخدوش میسازد. در این میان، سؤالی که نه تنها جسیکا، بلکه تماشاگر نیز با آن دست به گریبان است، این است که آیا تمامی این رویدادها، توهمات ذهن پریشان جسیکا هستند؟
درخشش حقیقی و ماندگار این فیلم، دقیقاً در ابهام استادانه آن نهفته است. سازندگان فیلم هرگز به طور قطعی آشکار نمیسازند که آیا با داستانی کلاسیک درباره ارواح و پدیدههای فراطبیعی روبرو هستیم، یا این اثر، کاوشی عمیق در فروپاشی روانی یک فرد است که در محیطی نامناسب قرار گرفته، و یا حتی چیزی به مراتب عجیبتر و غیرقابل تعریف.
فیلم بیا جسیکا را تا سرحد مرگ بترسانیم در دل اندوه تاریک و فضای مبهم خود، ترس بنیادین انسان از ناآگاهی از ذهن خود و وحشت نهفتهای که ممکن است در اعماق آن پنهان باشد را به شکلی ملموس و تاثیرگذار به تصویر میکشد. اگرچه در زمان اکران اولیه این فیلم نتوانست موفقیت چشمگیری کسب کند، اما گذر زمان نشان داد که ارزشهای هنری و روانشناختی آن فراتر از زمان خود بوده و به درستی جایگاه یک فیلم کالت ماندگار را پیدا کرده است.
8- The Blackcoat’s Daughter (محصول سال ۲۰۱۵)
فیلم «دختری با پالتو مشکی» (The Blackcoat’s Daughter) اثری است که به شیوهای ظریف و در عین حال کوبنده، ترس را به اعماق وجود تماشاگر میدوزد. این فیلم با رویکردی کند، سرد، و سرشار از اتمسفری دلهرهآور، تاریکی محض را به تصویر میکشد و تجربه بصری و حسی منحصر به فردی را ارائه میدهد که فراتر از فرمولهای رایج ژانر وحشت است. پرکینز با مهارتی مثالزدنی، دو خط زمانی موازی را در یک مدرسه شبانهروزی دخترانه، در اوج سرمای زمستان به هم میبافد و روایتی پیچیده و لایهلایه خلق میکند.
آنچه در ابتدا به نظر داستانی ساده درباره تنهایی و رهاشدگی چند دختر در محیطی متروک میرسد، به تدریج و با ظرافت هرچه تمامتر، به مسیری تاریکتر، آیینی و شیطانی گام مینهد و در نهایت به پایانی عمیقاً غمانگیز و تکاندهنده میرسد. در «دختری با پالتو مشکی»، ترس نه تنها از جنبههای ماورایی و فراطبیعی نشأت میگیرد، بلکه ریشههای هستیشناختی عمیقی نیز دارد.
بازیهای خیرهکننده و بسیار آرام کیرنان شیپکا و اما رابرتز در این فیلم ترسناک گمنام و جذاب به عمق و باورپذیری شخصیتها میافزاید. آنها حس آسیبپذیری و درماندگی را به خوبی منتقل میکنند. انزوای برفی و لوکیشن سرد و بیروح مدرسه شبانهروزی، خود به شخصیتی ملموس در داستان تبدیل میشود و با تشدید حس انزوا و جدایی، اضطراب و ناامیدی حاکم بر روایت را تقویت میکند.
با وجود اینکه فیلم از برخی کلیشههای ژانر وحشت، بهویژه در زمینه تسخیر روح استفاده میکند، اما هوشمندی پرکینز در این است که هرگز به دام تکرار نمیافتد. او به جای تکیه بر فرمولهای از پیش تعیین شده، به درون خود بازگشته و وحشتی بسیار شخصی و ملموس را خلق میکند. دختری با پالتو مشکی با وجود اینکه شاید در حد و اندازه آثار بزرگ و جاهطلبی چون «موروثی» (Hereditary) نباشد، اما به قطع شایستگی جایگاهی بسیار بالاتر از نمره فعلی ۵.۹ در IMDb را دارد.
7- The Empty Man (محصول سال ۲۰۲۰)
فیلم «مرد توخالی» (The Empty Man) ساخته دیوید پرایر، اثری است که با جسارت تمام، قواعد مرسوم ژانر وحشت را در هم میشکند و تجربهای آشفته، اما عمیقاً پیچیده و درگیرکننده را به مخاطب عرضه میکند. روایت فیلم با یک پیشدرآمد ۲۰ دقیقهای نفسگیر در کوههای هیمالیا آغاز میشود. این بخش، خود به تنهایی یک کابوس خزنده و تکاندهنده است که به تدریج پرده از یک راز باستانی و نفرینشده برمیدارد و پایههای یک داستان وحشت فولکلور را بنا مینهد.
این افتتاحیه، با تصاویر مسحورکننده و فضایی سنگین از وهم و رمز و راز، مخاطب را به سرعت درگیر دنیای تاریک فیلم میکند. اما همین که بیننده گمان میکند مسیر داستان را یافته، پرایر با یک چرخش ۱۸۰ درجهای، روایت را به کلی تغییر میدهد و فیلم به سمت یک وحشت شهری مدرن با ابعاد متافیزیکی سوق پیدا میکند.
بخش اعظم این فیلم ترسناک گمنام و جذاب تجربهای عمیقاً ترسناک، گیجکننده و روانپریشانه است که در همتنیدگی افسانههای شهری، جنون فرقهای، ترس کیهانی و اندوه ناشی از فقدان عزیزان ریشه دارد. در مرکز این فیلم، جیمز بج دیل در قامت یک پلیس سابق سوگوار میدرخشد. او که زخمهای عمیق از دست دادن عزیزانش را در سینه دارد، ناخواسته وارد تحقیقاتی میشود که او را به ورطهای جنونآمیز از وحشت سوق میدهد.
از نظر کارگردانی، دیوید پرایر با سبک و سلیقه خاص خود احساس وحشت را خلق میکند. برداشتهای بلند، طراحی صدای ویرانگر و نمادگرایی که با چند بار تماشا جذابیت آن بیشتر میشود، عناصر این فیلم را تشکیل میدهند. اما با این همه خلاقیت و عمق، متأسفانه مرد توخالی در زمان اکران خود ضرر مالی شدیدی را تجربه کرد و از دید اکثر طرفداران ژانر ترسناک پنهان ماند. با این حال، همانطور که غالباً در مورد آثار هنری پیشرو اتفاق میافتد، در سالهای پس از اکران «مرد توخالی» به تدریج جایگاه خود را به عنوان یک فیلم کالت تثبیت کرده است. محبوبیت آن در میان طرفداران جدیتر ژانر، به ویژه طرفداران وحشت کیهانی و الدریچ به طور پیوسته در حال افزایش است.
6- Deathdream (محصول سال ۱۹۷۴)
فیلم «رویای مرگ» (Deathdream) که با نام Dead of Night نیز شناخته میشود، اثری از باب کلارک است که بیهیچ سروصدایی، اما با تأثیری عمیق در سینمای وحشت دهه ۷۰ آمریکا جای گرفت. در این فیلم یک سرباز جوان به نام اندی (با بازی ریچارد بکاس) که در جنگ ویتنام کشته شده است، به طرز معجزهآسایی زنده به خانه بازمیگردد. اما این بازگشت نه تسکیندهنده، که عمیقاً آزاردهنده است. اندی دیگر همان جوان قبلی نیست؛ او موجودی سرد، ساکت و به طرز وحشتناکی متفاوت است. مادر اندی در اوج انکار و عشقی کورکورانه، با چنگ و دندان به بازگشت پسرش چسبیده، اما پدر اندی به تدریج و با حسی از وحشت به ماهیت واقعی آنچه به خانه بازگشته است، پی میبرد.
رویای مرگ بیش از آنکه یک فیلم هیولامحور باشد، تمثیلی عمیق و ویرانگر از اختلال استرس پس از حادثه (PTSD) و ویرانیهای احساسی و روانی ناشی از جنگ است. در سال ۱۹۷۴، زمانی که جنگ ویتنام هنوز در اوج خود بود و زخمهای عمیقی بر پیکر جامعه آمریکا وارد میکرد، این مضامین بهشکلی ویژه تأثیرگذار و گزنده بودند.
باب کلارک وحشت را نه در سردابههای تاریک یا گورستانهای مهگرفته، بلکه در محیطهای ظاهراً امن و روزمره خانگی نگه میدارد. آشپزخانه، اتاقخواب، و حیاط خانه که نماد امنیت و آرامش هستند، به بستری برای القای ترس تبدیل میشوند. این محیطهای آشنا و ظاهراً بیخطر باعث میشوند عناصر مرموز، فراطبیعی و تهدیدآمیز داستان بهشکلی بسیار مزاحمتر و عمیقتر در ذهن مخاطب نفوذ کنند. اما عنصری کلیدی که تمامی این اجزا را به هم پیوند میدهد و به فیلم عمقی فراموشنشدنی میبخشد، بازی بهطرز ترسناکی فروخورده و کنترلشده ریچارد بکاس در نقش اندی است.
5- The Addiction (محصول سال ۱۹۹۵)
فیلم ترسناک گمنام «اعتیاد» (The Addiction)، اثری جسورانه و تکاندهنده در ژانر خونآشامی است که از کلیشههای رایج فاصله میگیرد و به جای تمرکز بر وحشتهای فیزیکی، به کاوشی عمیق در فساد اخلاقی و وجودی انسان میپردازد. در قلب داستان، لیلی تیلور در نقش کاتلین کونکلین، یک دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه در نیویورک قرار دارد. او توسط یک خونآشام مرموز گزیده میشود. این گزیدگی، آغاز یک تحول تدریجی در وجود اوست. کاتلین به سرعت درمییابد که خونآشام بودن، فراتر از عطش سیریناپذیر برای خون، با فروپاشی کامل اخلاقی گره خورده است.
آبل فرارا، که به حق او را استاد تاریکی در سینمای مستقل میدانند، در این فیلم شر را مانند یک بیماری واگیردار به تصویر میکشد؛ بیماریای که نه فقط در جسم، بلکه در روح و تاریخ بشریت ریشه دوانده است. این شر، در طول تاریخ گسترش یافته، با ایدئولوژیهای فریبنده توجیه شده، و زیر لایههای ضخیم انکار و بیتفاوتی پنهان شده است. اعتیاد ممکن است برای برخی تماشاگران، کمی ادایی و خودآگاهانه به نظر برسد، اما این دقیقا بخشی از نبوغ و هدف فیلم است. این اثر قرار است یک مثال پُستمدرن و خونین از گناه و تقصیر جمعی باشد.
تحول شخصیت کاتلین موشکافانه و با جزئیات روانشناختی دقیق به تصویر کشیده میشود. او در میانه اعمال وحشیانه خود به مطالعه آثار متفکران بزرگی چون ویلیام اس. بوروز و نیچه میپردازد. در مقابل کاتلین، کریستوفر واکنِ همواره درخشان در نقش پِیرا یک خونآشام مسنتر و با تجربه ظاهر میشود. پِیرا کسی است که سالهاست با میل خونخواری خود دست و پنجه نرم کرده و به نوعی آموخته است چگونه این میل را سرکوب یا کنترل کند. از طریق تقابل این دو شخصیت، فیلم اعتیاد به یک اظهارنظر عمیق و بدبینانه دربارهی بیهودگی تلاش برای پاکماندن در جهانی که از پیش محکوم به فساد و تباهی شده، تبدیل میشود.
4- The Invitation (محصول سال ۲۰۱۵)
فیلم «دعوت» (The Invitation)، اثری بینظیر در ژانر وحشت روانشناختی است که نشان میدهد وحشت در مهمانی شام هیچگاه به این اندازه خشن نبوده است. داستان فیلم حول محور یک شب عجیب در خانهای در تپههای هالیوود میگذرد، جایی که گروهی از دوستان قدیمی برای یک مهمانی شام گرد هم آمدهاند. اما این گردهمایی به ظاهر صمیمانه به آرامی به چیزی عمیقاً ناخوشایند و شوم بدل میشود. شخصیت اصلی فیلم، ویل (با بازی لوگان مارشال-گرین) به خانه همسر سابقش قدم میگذارد.
وی، که هنوز از اندوه عمیق و ترومای دلخراش از دست دادن فرزندش رنج میبرد، به تدریج درمییابد که این زخمهای قدیمی نه تنها التیام نیافتهاند، بلکه اکنون در لایههایی از یک ماهیت فرقهای و مرگبار پیچیده شدهاند. در این خانه نوشیدنیهای گوارا، لبخندهای دوستانه و موسیقی ملایم در پسزمینه جریان دارد. اما یک حس دائمی و زیرپوستی از اینکه چیزی سرجایش نیست، بر فضا غالب است.
کارگردانی کارین کوزاما در این فیلم، اوج استادی و کنترل را نشان میدهد. او تنش را مانند یک کش نازک و پارهنشدنی، تا سرحد ممکن کشیده و نگه میدارد. کوزاما تماشاگر را به چالش میکشد تا حدس بزند چه زمانی این کش پاره خواهد شد و واقعیت تلخ، خود را آشکار خواهد کرد. بازیگران فیلم، همگی به خوبی از پس نقشهای چندلایه و مبهم خود برمیآیند. لوگان مارشال-گرین در نقش ویل، با بازی درونی و پر از شک و تردید خود، به بیننده اجازه میدهد تا تردیدهای او را حس کند. آیا او صرفاً دچار پارانویای ناشی از PTSD است؟ یا او تنها کسی است که حقیقت شوم پنهان در پس ظاهر آراستهی مهمانی را درست میبیند؟
دعوت با زیرکی از مفاهیمی چون مؤدببودن افراطی، انکار واقعیت، و فشار برای عادی رفتار کردن به عنوان سلاحهایی کارآمد برای ایجاد وحشت استفاده میکند. وقتی حقیقت سرانجام برملا میشود، به شدت بیرحمانه و کاملاً ویرانگر است. این افشاگری نه تنها به سوالات ویل پاسخ میدهد، بلکه بیننده را نیز در شوکی عمیق فرو میبرد. بهویژه سکانس پایانی فیلم یک ضربه ناگهانی و خشن به شکم بیننده است.
3- The Keep (محصول سال ۱۹۸۳)
فیلم ترسناک و گمنام «دژ» (The Keep)، به کارگردانی مایکل مان در دوران جنگ جهانی دوم روایت میشود. داستان فیلم در یک قلعه اسرارآمیز و باستانی در رومانی رخ میدهد. گروهی از سربازان نازی برای اشغال این قلعه به منطقه اعزام میشوند، اما نمیدانند که ناخواسته در حال بیدار کردن یک موجود باستانی و فراجهانی هستند که قرنها درون آن مهر و موم شده است. بخشی فیلم هیولایی است، بخشی کابوس متافیزیکی، و بخشی نیز یک بررسی روانشناختی از ترس و پارانویا در زمان جنگ.
در حالی که روایت فیلم تکهتکه و بینظم است، فضای حاکم بر آن کاملاً انکارناپذیر است. فیلم سرشار از ترس، سوررئالیسم و تصاویر چشمگیر است. این فیلم ترسناک گمنام اغلب طوری به نظر میرسد که صرفاً بر پایهی حس و حال، مخاطب را میترساند. چشمهای قرمز درخشان، راهروهای غرق در مه، و موسیقی رویایی ساخته گروه Tangerine Dream، از جمله عناصر کلیدی هستند که به ایجاد این فضای وهمآلود کمک میکنند.
تصاویر فیلم نیز به همان اندازه چشمگیر هستند. مان از نورپردازی تیره و تار، سایههای بلند و زوایای دوربین غیرمعمول برای ایجاد یک فضای بصری ناراحتکننده و ناآشنا استفاده میکند. نتیجه نهایی فیلمی درهم و پرنقص است، اما در عین حال بهیادماندنی. دژ نوعی وحشت افسانهای را تداعی میکند که در سینمای جریان اصلی بهندرت دیده میشود.
2- The Autopsy of Jane Doe (محصول سال ۲۰۱۶)
فیلم «کالبدشکافی جین دو» (The Autopsy of Jane Doe)، یک جواهر مینیمالیستی و استادانه در ژانر وحشت روانشناختی است که با کمترین عناصر، بیشترین تأثیر را میگذارد. در این فضای خفقانآور با دو کالبدشکاف چیرهدست یعنی تامی تیلدن (با بازی برایان کاکس)، و پسرش آستین تیلدن (با بازی امیل هیرش) آشنا میشویم. این دو در اواخر یک شب طوفانی با یک جسد بینام و نشان زنی جوان که «جین دو» نامیده شده است روبرو میشوند. این زن، به شکلی مرموز و نیمهمدفون، در صحنه یک جنایت هولناک کشف شده و هیچ نشانی از ضرب و جرح خارجی بر بدنش دیده نمیشود.
با آغاز کالبدشکافی، در ابتدا همه چیز عادی به نظر میرسد، اما به مرور بافتهای داخلی بدن جین دو علائم آسیبهای وحشتناک، سوختگیهای داخلی و قطع عضو نشان میدهند، در حالی که پوست او کاملاً سالم، بیعیب و زیبا باقی مانده است. انگار که بدن از درون در حال نابودی بوده، اما ظاهر آن دستنخورده مانده است.
همانطور که کالبدشکافی ادامه مییابد، اتفاقات عجیب و غیرقابل توضیح در سردخانه شروع میشود. رادیو خود به خود روشن و خاموش میشود، چراغها سوسو میزنند، و صداهای مرموزی از راهروهای تاریک به گوش میرسد. این فیلم به یک معمای درون اتاق بسته تبدیل میشود که در دل وحشتی ماوراءالطبیعی و فولکلوریک پیچیده شده است. لوکیشن فیلم تقریباً تغییر نمیکند، اما حس خطر با هر نفس بالا میگیرد. دوربین با دقت بر روی جزئیات پزشکی و واکنشهای چهرهی بازیگران زوم میکند و بیننده را مجبور میکند تا در هر لحظه، وحشت را همراه با آنها تجربه کند.
افشای تدریجی ماهیت واقعی جین دو و داستان هولناک پشت مرگ او، هم ترسناک است و هم به شکلی عمیق غمانگیز. جین دو به نمادی از قربانیان بینام و نشان تبدیل میشود که صدایشان برای قرنها خاموش شده است. این افشاگری پایانی، ضربهای کوبنده بر بیننده وارد میکند که تا مدتها پس از تماشای این فیلم ترسناک گمنام و زیبا نیز با او باقی میماند.
1- Lake Mungo (محصول سال ۲۰۰۸)
«دریاچه مانگو» (Lake Mungo) نه صرفاً یک فیلم ترسناک، بلکه اثری عمیق و چندلایه است که ژانر وحشت را با مفاهیم اندوه، رازهای خانوادگی، و ناشناختگیِ زندگی پس از مرگ در هم میآمیزد. فیلم داستان خانوادهی پالمر را روایت میکند؛ خانوادهای که با مرگ ناگهانی دختر نوجوانشان آلیس (با بازی تالیا زوکر)، که بر اثر غرق شدن در رودخانه محلی از دنیا میرود، درگیر اندوهی عمیق و فلجکننده میشوند.
اما این مرگ، تنها آغاز ماجراست. در هفتهها و ماههای پس از این فاجعه، اتفاقات عجیب و غیرقابل توضیح در خانهی پالمرها آغاز میشوند. عکسهای ترسناک و مبهم که سایههایی نامرئی را نشان میدهند، صداهای غیرقابل توضیح و وهمآلود که از گوشه و کنار خانه به گوش میرسند و شکهای باقیمانده و خفقانآور دربارهی آنچه واقعاً بر سر آلیس آمده است.
جنبه زیباییشناختی فیلم، کاملاً در خدمت مضامین عمیق آن است. دریاچه مانگو از قالب شبهمستند بهشکلی فوقالعاده مؤثر و نوآورانه استفاده میکند. این فیلم عناصر ماورایی را نه با صحنههای اغراقآمیز، بلکه با مصاحبههای دلخراش و واقعی با اعضای خانواده و دوستان، ویدیوهای خانگی بهظاهر پیدا شده که حس اصالت را منتقل میکنند، و شهادتهای احساسی و خام از کسانی که آلیس را میشناختند، پیوند میزند.
ترسها در این فیلم، عمدتاً بیصدا، زیرپوستی و پنهان هستند. به جز یک پرش ترسناک تکاندهنده و کاملاً حسابشده که به شکلی استادانه در لحظه مناسب به کار گرفته میشود، فیلم بر روی لحظات سکون غریب و سکوتهای وهمآلود تکیه دارد. پرده آخر فیلم بهطور ویژه ویرانگر و بهیادماندنی است. در این بخش، دریاچه مانگو با افشاگریهای غافلگیرکننده و تکاندهندهای روبرو میشود که نه تنها داستان را به اوج میرسانند، بلکه همهی اتفاقات قبل از آن را در نوری تازه و اغلب هولناک قرار میدهند.
source