«همیشه روزهایی است که انسان در آن، کسانی را که دوست میداشته است، بیگانه مییابد» (از کتاب بیگانه اثر آلبر کامو)
یک فیلم عاشقانه؛ این جمله را ممکن است بارها در خصوص یک اثر سینمایی شنیده باشید. اما یک فیلم باید چه المانهایی داشته باشد که بتوان آن را عاشقانه نامید؟ آیا موضوع آن کفایت میکند؟ پروسه رسیدن به عشق در فیلمنامه اتفاق میافتد؟ یا مضمون اثر است که یک فیلم را در زمره آثار عاشقانه قرار میدهد؟ هیچ کدام از سه موردی که عنوان شد نمیتواند در سینما عشق بسازد. اگر موضوع فیلم عاشقانه باشد، فقط برچسب عشق به اثر تعلق میگیرد. فیلمنامه میتواند مسیر داستان را در رسیدن به یک اثر عاشقانه هموار کند اما چیزی بیش از این نمیشود و مضمون نیز هرگز نمیتواند یک اثر سینمایی را عاشقانه کند. تنها عاملی که میتواند فرم عشق را در دل فیلم قرار دهد چگونگی روایت داستان توسط کارگردان است. چگونگی روایتی که میتواند هر سه المان موضوع، فیلمنامه و مضمون را در دل خود داشته باشد و از آنها کمک بگیرد اما این سه المان حتما باید از پس روایت داستان نقش خود را ایفا کنند و بهتنهایی راه به جایی نمیبرند. نقد فیلم Novocaine فرصت مناسبی است تا این موضوع را در سینما بررسی کنیم.

فیلم در خصوص پسر جوانی به نام «نیتن» (با بازی جک کواید) است که به دلیل مشکل ژنتیکیای که دارد، درد را احساس نمیکند. پروسه سمپات کردن او با مخاطب در همان ابتدای داستان بهخوبی طی میشود. «نیتن» که معاون یک بانک است، پسری بهشدت مودب و باشخصیت است. نحوه برخورد او با دیگران علیالخصوص همکاران و مشتریان بانک، قهرمان داستان را شخصیتپردازی میکند. صحبت او با پیرمردی که جز مشتریان بانک است و بهتازگی همسر خود را از دست داده، مهربانی و انساندوستی را نیز در شخصیت کاراکتر «نیتن» جای میدهد. ورود کاراکتر «شری» (از کارمندان بانک با بازی امبر میدتاندر) به فیلم، قهرمان داستان را وارد مسیر عشق میکند. عشقی که در ابتدای کار بهخوبی ساخته و پرداخته میشود. دیدن معشوق که باعث حواسپرتی «نیتن» میشود، ریختن قهوه داغ روی دستانش، صحبت با «شری» در دفتر کار و قرار ملاقات در رستوران، رابطه میان این دو کاراکتر و پروسه رسیدن به عشق را بهدرستی طی میکند. اما مشکلی که وجود دارد عدم پرداخت اولیه به کاراکتر «شری» است که کارگردان به عمد از این کار سر باز میزند تا مخاطب را در اواسط داستان غافلگیر کند. همین امر موجب میشود با وجود مسیر مناسبی که داستان در راه رسیدن به این عشق طی میکند، با عدم شخصیتپردازی یکی از این دو کاراکتر ناقص باقی بماند.
دیالوگهایی که میان «نیتن» و «شری» در رستوران برقرار میشود تا حدودی به رفع این نقص کمک میکند اما کافی نیست. زیرا در پروسه شخصیتپردازی در سینما به تصویر نیاز داریم، نه دیالوگ. اطلاع از مشکل ژنتیکی «نیتن» که با سکانس ریختن قهوه بر روی دستانش آغاز شده بود در رستوران بهصورت کامل بیان میشود. از طرفی مشکلات خانوادگی و سختیهای زندگی «شری» نیز برای «نیتن» (و مخاطب) بازگو میشود. اما این مشکلات کوچکترین تاثیری در میزان علاقه دو طرف به یکدیگر نمیگذارد و این چنین عشقی که میان آنها شکل گرفته بود، پررنگتر میشود. تاثیرات این عشق را بر شخصیت «نیتن» بهخوبی میتوان مشاهده کرد. قهرمان داستان که در شروع فیلم با حالتی عبوس و خسته به محل کار میآمد، بعد از آشنایی با «شری» با چهرهای شاد و باانگیزه قدم به محل کار خود میگذارد و کارگردان بهخوبی این موضوع را به تصویر میکشد. تا اینجای کار با وجود عدم شخصیتپردازی مناسب کاراکتر «شری»، نوع روایت کارگردان قابل قبول است اما با حضور سارقان در بانک، فیلم در مسیر نادرستی قرار میگیرد.

اتفاقاتی که پس از سرقت بانک و ربودن «شری» حادث میشود، نه با شخصیتپردازی اولیه «نیتن» همخوانی دارد و نه دیگر از آن عشقی که پیشتر در مورد آن صحبت کردیم، چیزی باقی میماند. سرقت ماشین پلیس برای تعقیب سارقان را اگرچه میتوان پای عشق «نیتن» به «شری» گذاشت اما هرگز با شخصیت او نمیخواند. قهرمان داستان فیلم Novocaine سربهزیرتر از آن است که دست به چنین طغیانی بزند. هرچند به گفته خودش در کودکی از جانب همکلاسیانش زیاد کتک خورده است و با دعوا و درگیری آشنایی دارد اما مواجههاش با سارقین و نحوه برخورد با آنان برای چنین شخصیتی بیش از حد اغراق شده است. به عنوان مثال در سکانس درآوردن تیر از دستش، با شخصیتی طرف هستیم که اگرچه درد نمیکشد اما باید این کار را بارها تکرار کرده باشد که الان به این راحتی و بدون استرس انجام میدهد. موضوعی که با شخصیتپردازی اولیه «نیتن» هرگز جور درنمیآید. به همین خاطر است که میگویم پس از پایان مقدمه، عشقی که بهخوبی نمایش داده شده بود کمرنگ شده و داستان عاشقانه جای خود را به یک فیلم ابرقهرمانی میدهد.
دست کردن داخل روغن داغ که مشخص نیست چرا کارگردان تا پایان فیلم تا این حد بر روی نمایش آن اصرار دارد، به همراه صحنههای شکستن استخوانها، فرو رفتن میله داخل پا، مشت زدن به شیشههای شکسته و … مخاطب را با ابرقهرمانی بهشدت اگزجره روبهرو میکند که بر خلاف مقدمه فیلم به او اجازه سمپات شدن با این کاراکتر را نمیدهد. در واقع فیلم Novocaine دو داستان مجزا را روایت میکند. داستان اول مربوط به یک فیلم عاشقانه است که عشق میان دو کاراکتر تا حد بسیار خوبی ساخته میشود و داستان دوم ما را به یک فیلم ابرقهرمانی پرتاب میکند که در ژانر اسلشر به سر میبرد. اما مشکل اساسیتر این فیلم در شوک ناگهانیای است که نهتنها «نیتن» بلکه زودتر از او مخاطب را غافلگیر میکند. ارتباط «شری» با تیم سارقین، تعلیق فیلم را تبدیل به شوک میکند. شوکی که اجازه همتجربه شدن مخاطب با کاراکترهای داستان را نمیدهد و هرچه کارگردان در مقدمه فیلم کاشته بود را از بین میبرد. در واقع کارگردان با شوک نابهجایی که میدهد هم شخصیتپردازی «شری» در ابتدای داستان را ناقص میگذارد و هم تعلیق فیلم را نابود میکند.

فیلم Novocaine در مقدمه بسیار خوب کار میکند. قهرمان داستان بهدرستی شخصیتپردازی میشود و مخاطب را با یک کاراکتر باشخصیت، مهربان و فداکار مواجه میکند که در مسیر رسیدن به عشق قرار دارد. نوع روایت داستان و چگونگی سپری شدن این مسیر رابطه مناسبی میان «نیتن» و «شری» میسازد که عدم شخصیتپردازی کامل «شری» باورپذیر کردن این عشق را تا حدودی مختل میکند. اما با ورود فیلم به ماجرای اصلی، داستان عاشقانه جای خود را به عشقی ابرقهرمانی میدهد که بهشدت اگزجره میشود. در واقع فیلمی که در مسیر طی کردن رابطهای عاشقانه به سر میبرد، ناگهان منحرف میشود و به دنیای فیلمهای اسلشر قدم میگذارد. انحرافی که به اثر شدیدا ضربه میزند و مقدمه خوب آن را نیز زیر سوال میبرد. اما مشکل اساسیتر فیلم شوکی است که ابتدا مخاطب و سپس قهرمان داستان را غافلگیر میکند و تعلیق ایجاد شده در فیلم و همتجربه شدن بیننده با کاراکترها را از بین میبرد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۵ از ۱۰
source