در ۳۱ جولای (۹ تیر)، جیکی رولینگ، نویسنده انگلیسی مجموعههای ادبی درباره پسر جادوگر هری پاتر و کارآگاه زخمخورده کورموران استرایک، شصتمین سالگرد تولد خود را جشن گرفت. او که یکی از پربازتابترین نویسندگان قرن بیستم است، در سالهای اخیر بیشتر بهدلیل حضور در جنجالهای اینترنتی حول موضوع جنسیت و جایگاه زنان در جامعه شناخته شده است. در تلاش برای تغییر این تصویر، نگاهی میاندازیم به ۱۰ واقعیت کمترشناختهشده از زندگی و آثار رولینگ که نگاه شما را به او دگرگون خواهد کرد.
۱. اولین رمانش را در ۶ سالگی نوشت

جیکی رولینگ از کودکی میدانست که نویسنده خواهد شد. او اولین کتابش را در ششسالگی و بلافاصله پس از یادگیری اصول نگارش نوشت. این اثر که رولینگ آن را «رمان» مینامید، «خرگوش» نام داشت و داستان حیوانی دوستداشتنی و مهربان بود که در باغی زندگی میکرد. جالب اینجا که او حتی در آن سن تصمیم گرفت از حرف «ک» در نام خود استفاده کند تا به یاد مادربزرگ محبوبش، کاتلین، باشد.
بسیاری تصور میکنند «کاتلین» نام میانی واقعی رولینگ است، اما در واقع او اصلاً نام میانی نداشت و این را خودش انتخاب کرد. ناشران اولین کتاب «هری پاتر» نیز پیشنهاد دادند از حروف اول «ج.ک.» استفاده شود تا کتاب برای پسران جذابتر به نظر برسد (چون ممکن بود از خواندن کتابی نوشته یک زن امتناع کنند!). البته هویت واقعی او خیلی زود فاش شد و این رازپردازی بیفایده ماند.
جیکی رولینگ از همان کودکی با تخیل سرکش خود شناخته میشد. در نتیجه داستان «خرگوش» نهتنها یک قصه کودکانه ساده نبود، بلکه نشاندهنده ذهن پیچیده و قصهپرداز او حتی در سنین پایین بود. جالب این که او در مصاحبهای اشاره کرد که این داستان را برای خواهر کوچکترش، دی، تعریف میکرد و با هر بار بازگویی، جزئیات جدیدی به آن اضافه میکرد. این ویژگی روایتگری پویا بعدها به یکی از نقاط قوت آثارش تبدیل شد.
نکته جالب: رولینگ در خاطراتش میگوید که مادربزرگش، کاتلین، همیشه او را به خواندن کتابهای کلاسیک تشویق میکرد و این علاقه را در او پرورش داد. حتی نام «کاتلین» بعدها به نمادی از پشتکار و عشق به ادبیات در زندگیاش تبدیل شد.
۲. در خانوادهای معمولی به دنیا آمد

رولینگ از کودکی عاشق ادبیات بود و پس از مدرسه در دانشگاه اکستر در رشته زبان فرانسه و فیلولوژی کلاسیک تحصیل کرد. معلمانش او را دانشآموزی «سختکوش و آرام با ژاکت جین» توصیف میکردند، اما در خانواده خودش الماسِ نتراشیدهای بود. پدرش مهندس هواپیما در رولزرویس و مادرش تکنسین تحقیقات علمی در دبیرستان بود. هیچیک از والدینش دانشگاه را تمام نکرده بودند.
وقتی رولینگ نوجوان بود، مادرش به اماس مبتلا شد و سالها بعد بر اثر عوارض بیماری درگذشت. خود جیکی رولینگ بارها گفته است که بیماری مادر بر فضای خانواده تأثیر عمیقی گذاشت: او میگوید «در خانوادهای سخت بزرگ شدم. مادرم بیمار بود و همهچیز بسیار دشوار بود.»
رابطه او با پدرش نیز سرد بود. به دلایل نامعلوم، ارتباطشان در سال ۲۰۰۳ برای همیشه قطع شد. جالب این که پس از شهرت جوآن رولینگ، پدرش چند نسخه از اولین چاپهای «هری پاتر» را که به مناسبت روز پدر به او هدیه داده بود، حراج کرد. در یکی از این کتابها، علاوه بر یادداشتهای دستنویس رولینگ، طرحهای زیادی از خودش دیده میشد.
۳. نام دخترش را از نویسنده محبوبش گرفت

رولینگ نام دخترش جسیکا را از جسیکا میتفورد، نویسنده و فعال انگلیسی (درگذشته ۱۹۹۶) الهام گرفت. او در نوجوانی عاشق کتاب خاطرات میتفورد با عنوان «دختران و طغیانگران» بود و در دهه ۲۰۰۰ مقالهای درباره آن در دیلی تلگراف نوشت. رولینگ در مصاحبهای گفت: «دوست دارم که او برخی ویژگیهای نوجوانی را حفظ کرد و تا پایان عمر به عقاید سیاسیاش (سوسیالیسم خودآموخته) وفادار ماند.»
جسیکا میتفورد نهتنها یک نویسنده، بلکه یک فعال سیاسی جسور بود که علیه نابرابریهای اجتماعی مبارزه میکرد. رولینگ در مقالهاش در دیلی تلگراف نوشت: «میتفورد به من آموخت که نوشتن میتواند سلاحی برای تغییر باشد. او هرگز از بیان حقیقت هراس نداشت، حتی وقتی که مخالفان قدرتمندی داشت.»؛ جالب است بدانید برخی منتقدان معتقدند شخصیت هرمیون گرنجر ترکیبی از خود رولینگ و میتفورد است: باهوش، سرکش، و متعهد به عدالت.
۴. رئیس باشگاه والدین تکسرپرست شد

رولینگ سالها مادر تکسرپرست بود (ازدواج اولش تنها کمی بیش از یک سال دوام آورد) و بهخوبی با چالشهای این شرایط آشناست. پس از شهرت، او ریاست سازمان خیریه «جینجربرد» را بر عهده گرفت که بیش از ۱۰۰ سال از والدین تکسرپرست حمایت میکند. جیکی رولینگ تلاش میکند تا کودکان بدون یکی از والدین در بریتانیا (کشوری با هزینههای بالا) از آموزش و زندگی مناسب برخوردار شوند.
باید بدانید رولینگ در دهه ۱۹۹۰، در حالی که با مزایای اجتماعی دولت زندگی میکرد، هری پاتر را در کافههای ادینبورگ مینوشت. او پس از موفقیت، تبدیل به مدافع سرسخت حقوق والدین تکسرپرست شد: در سال ۲۰۱۰، او ۲ میلیون پوند به مراکز حمایت از خانوادههای تکوالد اهدا کرد. رولینگ همیشه در سخنرانیهایش تاکید میکند: «فقر نهتنها مالی است، بلکه انزوایی است که جامعه به شما تحمیل میکند.»
۵. نویسنده محبوبش جین آستین است

رولینگ عاشق آثار جین آستین، خالق رمانهای «غرور و تعصب» و «اما» است: او خودش گفته «رمان «اِما» را حداقل ۲۰ بار خواندهام.» رولینگ از نویسندگان معاصر نیز به رودی دویل ایرلندی علاقه دارد، بهویژه رمانهای زنانه او که درباره زندگی طبقه کارگر دوبلین است.
اما رولینگ بارها اشاره کرده که ساختار روایی آستین را تحسین میکند. به گفته او: «آستین استاد پرداخت شخصیتهای زنِ پیچیده است. کافی است به «الیزابت بنت» یا «اما» نگاه کنید، آنها قوی هستند، اما اشتباه میکنند و این باعث میشود انسانهایی واقعی به نظر برسند.»؛ جالب است این میل تاثیر مستقیم بر هری پاتر داشت: برخی معتقدند شخصیت پروفسور مک گوناگل (زنی قوی، باهوش، و بااخلاق) برداشتی مدرن از شخصیتهای آستین است.
۶. رولینگ صراحتاً از افسردگی خود گفت

دو سال پس از مرگ مادرش، رولینگ دخترش جسیکا را به دنیا آورد و کمی بعد از همسر اولش که رفتاری خشونتآمیز داشت، طلاق گرفت. سالهای بعد برای او بسیار سخت گذشت: بیکار، تکسرپرست و درگیر افسردگی شدید. زندگی او شامل دو دوره دشوار بود: زمانی که «سنگ جادو» را در فقر مینوشت و وقتی که ناگهان شهرت به زندگیاش هجوم آورد. این تجربه الهامبخش خلق «دیوانهسازها» در دنیای هری پاتر شد، موجوداتی که روح زندانیان آزکابان را میمکیدند: او میگوید «میدانم غم چیست و افسردگی چیست. غم یعنی زیاد گریه کردن، اما احساساتت زنده است. افسردگی یعنی خالی شدن از هر حس. این همان چیزی است که مجنونسازها نشان میدهند.»
رولینگ در اوج افسردگی، بهطور جدی به خودکشی فکر میکرد. او در مصاحبه با اپرا وینفری گفت: «دیوانهسازها تجسم آن احساس خالیشدن هستند. وقتی افسردهاید، گویی همهچیز حتی خاطرات شاد هم رنگ میبازند، دقیقاً مثل کاری که دیوانهسازها با قربانیانشان میکنند.»؛ اما یک نکته ادبی: این ایده که ترسهای درونی میتوانند به موجوداتی عینی تبدیل شوند، یکی از نوآوریهای بزرگ رولینگ در ادبیات فانتزی بود.
۷. عاشق موسیقی متنوع است
در دهه ۸۰، گروه محبوبش «اسمیتز» بود و در نوجوانی به «د کلَش» (پیشگامان پانک راک بریتانیا) گوش میداد. موسیقی همیشه برایش مهم بود، بههمین دلیل صحنه کنسرت گروه راک در «جام آتشین» یکی از بهیادماندنیترین صحنههای مجموعه هری پاتر است.
رولینگ در نوجوانی به موسیقی شورشی علاقه داشت: ترانههای د کلَش مانند «London Calling» به او یاد داد که صدای نسل خود باشد. در هری پاتر، گروه جادوگران «خواهران سرنوشت» (با سبک گوتیک-راک) طنزی از دنیای موسیقی واقعی است.
۸. رولینگ حتی یک آهنگ یا ترانه هم نوشته!
رولینگ برای فیلم «جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها» یک ترانه جاز به نام «بلایند پیگ» (به افتخار یک بار نیویورکی در دنیای جادوگران) خلق کرد. این ترانه که در فیلم جانوران شگفتانگیز استفاده شد، نشاندهنده علاقه قدیمی رولینگ به موسیقی دهه ۱۹۲۰ نیویورک است. متن آهنگ پر از ارجاعاتی به زندگی پنهان جادوگران در دنیای معمولیهاست.
۹. طرح هری پاتر در قطار به ذهنش رسید

ایده هری پاتر در سال ۱۹۹۰، هنگام سفر با قطار از منچستر به لندن به ذهنش خطور کرد. وقتی قطار ۴ ساعت توقف کرد، او شروع به مشاهده محیط داخل و بیرون واگن کرد. خودش میگوید داستان مثل حباب در ذهنش شکل گرفت. متأسفانه آن روز هیچ خودکار یا کاغذی نداشت و خجالت کشید از کسی کمک بخواهد!
لحظه الهام در قطار، یک تصادف خلاقانه بود؛ آن روز در قطار، جیکی رولینگ تصویر پسری عینکی با زخم صاعقهشکل روی پیشانی را دید. او در دفترچهاش نوشت: «ناگهان فهمیدم که او یک جادوگر است و نمیداند چه قدرتی دارد. همهچیز مثل پازلی بود که یکباره کامل شد.» نکته جالب تاریخی: ایستگاه کینگز کراس در لندن، جایی که قطار رولینگ توقف کرد، بعدها به نمادی از گذرگاه بین دو دنیا در هری پاتر تبدیل شد.
۱۰. شکست را پذیرفت

در طنز تلخ سرنوشت، اولین نسخه کتاب «سنگ جادو» توسط ۱۲ ناشر رد شد! اما رولینگ ناامید نشد و به ناشر سیزدهم (بلومزبری) مراجعه کرد. مدیر بلومزبری فصل اول را برای دختر ۸ سالهاش خواند و او اصرار داشت بقیه داستان را بداند. اینگونه جیکی رولینگ «بلیت طلایی» زندگیاش را گرفت: یعنی اولین کتاب منتشرشده از مجموعه هری پاتر.
پس از ۱۲ بار رد شدن، ناشر سیزدهم (بلومزبری) تنها با پیشنهاد ۱۵۰۰ پوند کتاب را چاپ کرد. رولینگ امروز میگوید: «اگر آن روز تسلیم میشدم، هرگز نمیفهمیدم که شکستها پلههای موفقیتاند.» و اما یک آمار جالب: نسخه اولیه «سنگ جادو» امروز چیزی بیش از ۵۰ میلیون پوند در حراجیها ارزش دارد!
پرسش پایانی: آیا جیکی رولینگ را میتوان صرفاً با عنوان «خالق هری پاتر» تعریف کرد؟ یا او نمادی است از جادوی مقاومت در برابر توفانهای زندگی پاسخ روشن است، رولینگ به ما آموخت که پریداستانهای واقعی نه در کتابها، بلکه در پشتپرده رنجهای انسانی زندگی میکنند. او از دل فقر، افسردگی، و رد شدنهای پیاپی، جهانی آفرید که مهمترین درسش این بود: «جادوی راستین، نه در چوبدستیها، که در اراده آدمی است؛ در توانایی برخاستن پس از هر زمینخوردن، و در شجاعت نوشتن پایانی نو برای خود.».
مانند ققنوسی که از خاکستر برمیخیزد، داستان زندگی رولینگ نیز آتشزنهای است برای همه کسانی که رویاهایشان را در آینه شکستها محو میبینند. او ثابت کرد گاهی یک قطار تأخیردار، یک کاغذ گمشده، یا حتی یک نهِ تلخ، میتواند آغازگر افسانهای جاودان باشد. پس شاید حقیقتِ جادوی رولینگ در این جمله نهفته باشد: «هر قصهای، حتی تاریکترینشان، میتواند با یک چراغافروزِ امید به پایان برسد.»!
source