فیلم «کلمات جنگ» یک درام بیوگرافی سیاسی است که به بررسی برههای از زندگی خبرنگار فقید روسی، آنا پولیتکوفسکایا، میپردازد که در بحبوحۀ جنگ روسها و چچنها، در مناطق جنگزده حضور مییابد تا گزارشی حقیقی از این جنگ تهیه کند و در این بین بسیاری از اقدامات ضدانسانی حکومت روسیه به ریاست ولادیمیر پوتین را افشا میکند و عملاََ به نبرد با او میپردازد.
جالب است که به تازگی روز خبرنگار را پشت سر گذاشتیم و قرار است به نقد و بررسی فیلم «کلمات جنگ» بپردازم. فیلمی در ستایش شغل خبرنگاری؛ شغلی که پتانسیل قهرمانپروری را دارد و در طول تاریخ خبرنگار بزرگ، شجاع و حقیقتجو کم نداشتهایم. در همین لحظه که من در حال نوشتن این مطلب و شما در حال خواندن این مطلب هستید، جان بیش از ۲۰۰ خبرنگار فلسطینی در طی جنگ غزه گرفته شده است و بسیاری از خبرنگاران در آنجا در خطر مرگ هستند. و جرم آنها این است که حقیقت را برای مردم جهان بازگو میکنند و جنایاتی که در غزه رخ داده است را مستند کردهاند. قتلهای بسیاری که صدای بزرگان سینما همچون پدرو آلمودوار، سوزان ساراندون، کن لوچ، مایک لی، تیلدا سوینتون، مارک روفالو، جیم جارموش و بسیاری دیگر را در آورده است. البته که کشتار خبرنگاران تنها محدود به جنایات اسرائیل در غزه نمیشود و نمونههای قابل توجهی در طی همین دو دهۀ اخیر در سرتاسر دنیا اتفاق افتاده است که در تیتراژ پایانی همین فیلم هم شاهد چهره و اسامی برخی از آنها از جمله «جان مکنامارا»، «جمال خاشقچی» و بسیاری دیگر هستیم. فیلم «کلمات جنگ» به بررسی یکی از همین خبرنگاران ترور شده به نام «آنا پولیتکوفسکایا» میپردازد که پس از فعالیتهای مهم در باب کشتار چچنها توسط روسها، سرانجام در سال ۲۰۰۶ به ضرب گلوله ترور شد.
از آنجایی که فیلم «جنگ کلمات» هم به نحوی یک بیوگرافی از «آنا پولیتکوفسکایا» محسوب میشود و هم نگاهی به جنگ دوم روسیه و چچن (۱۹۹۹-۲۰۰۸) دارد ابتدا کمی به معرفی این جنگ میپردازم تا با دیدی بازتر به نقد و بررسی اثر پیش رو بنشینید:

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به رهبری میخائیل گورباچوف در دسامبر ۱۹۹۱، بوریس یلتسین به عنوان رئیس جمهور روسیه شروع به کار کرد. در دورۀ ریاست جمهوری او، یک سری بخشهایی که قبلا زیر سیطره اتحاد جماهیر شوروی بودند اعلام استقلال کردند و به کشوری مستقل تبدیل شدند. از آنجایی که دورۀ بوریس یلتسین یک دورۀ گذار از کشوری با سیاستهایی متفاوت به نام اتحاد جماهیر شوروی به روسیه بود در این دوران علاوه بر ایجاد کشورهایی مستقل، اقتصاد روسیه ناپایدار و فقر رو به افزایش بود. علاوه بر اینها حتی فساد و الیگارشی در زمان یلتسین به سرعت رشد کرد. در همین دوران، یکی از گروههایی که خواهان استقلال شد گروهی مسلمان ساکن در منطقۀ قفقاز شمالی به نام چچنها بودند. دولت مرکزی روسیه با این اقدام کاملاََ مخالفت کرد و همین درگیری، زمینهساز جنگی خونین در دهۀ ۹۰ میلادی معروف به «جنگ اول چچن» شد. جنگی که از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ به طول انجامید و با ایستادگی و حتی برتری چچنها به پایان رسید و ارتش روسیه در حقیقت شکست خورد! به دنبال این اتفاق چچنها به بخشی نسبتاََ خودمختار و مستقل تبدیل شدند. در ادامۀ دهه ۹۰ میلادی و با مشکلات فراوانی که بخشی از آنها را ذکر کردم، در نهایت در دسامبر ۱۹۹۹ نخست وزیر روسیه، ولادیمیر پوتین، به عنوان رئیس جمهور جدید روسیه شروع به کار کرد. در حقیقت ولادیمیر پوتین از زمانی که به نخستوزیری انتخاب شد اختیارات زیادی داشت و یکی از آن اختیارات، مدیریت جنگ دوم چچن بود. در سال ۱۹۹۹ چچن که عملاََ خودمختار شده بود، به قصد تصرف به داغستان که بخشی از خاک روسیه محسوب میشد حمله کرد و همین موضوع در کنار بمبگذاریهای منتسب به چچن، فرصتی را برای دولت مرکزی روسیه و ولادیمیر پوتین فراهم کرد تا ورق را به سود خود بازگرداند و جنگ دوم چچن را کلید زد. جنگ دوم چچن که از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹ به طول انجامید جنگی بهمراتب خونینتر، طولانیتر و پرهزینهتر از جنگ اول بود که در نهایت با تصرف گروزنی، مرکز چچن و برتری ولادیمیر پوتین به پایان رسید و چچن به بخشی تحت نظر دولت مرکزی روسیه تبدیل شد. این جنگ نقش بسزایی در تثبیت قدرت و کسب شهرت برای ولادیمیر پوتین داشت و او توانست با برتری در این جنگ نام خود را به عنوان سیاستمداری مهم در جهان مطرح کند.
حال فیلم «کلمات جنگ» در بازۀ زمانی ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ روایت میشود. دورانی که ولادیمیر پوتین به تازگی مرد اول روسیه شده است و جنگ دوم چچن نگاهها را به خود معطوف ساخته است و در این بین خبرنگاری به نام آنا پولیتکوفسکایا که در یکی از مطبوعات مستقل تحت ریاست گورباچوف فعالیت میکند قصد دارد به دل این جنگ برود و گزارشی از وضعیت مردم چچن در میان این جنگ خونین تهیه کند.

«جنگ کلمات» دست روی سوژۀ جذاب و با پتانسیل بالایی میگذارد. سوژهای که از جهات مختلف میتواند قابل تأمل باشد. علاوه بر بحث سیاسی و تاریخی، پتانسیل این را دارد به نمایشی قابل احترام درباب خبرنگاری آزاده که با شجاعت به بیان حقیقت میپردازد تبدیل شود. به فیلمی در ستایش شغل خبرنگاری و صدالبته مصائب آن. همچنین میتوانست به یک فیلم ضد جنگ قابل تأمل تبدیل شود که تا مدتها در ذهن باقی بماند. اما فیلم با اینکه در ظاهر همۀ اینها را با هم دارد، در حقیقت هیچکدام را ندارد! در حقیقت «جنگ کلمات» بیشتر یک نمایش تبلیغاتی است نه یک اثر سینمایی! جیمز استرانگ که بزرگترین فیلم کارنامهاش فیلم United است که ۱۴ سال پیش کارگردانی کرده در این اثر مصداق بارز یک کارگردان بد است! همچنین اریک پاپن که تا حالا حتی یک فیلمنامۀ متوسط هم ننوشته است به خودش جرئت داده تا دست روی چنین سوژۀ مهمی بگذارد و مشخصا فیلمنامهای سطح پایین را ارائه کرده است که به جز معدود تصمیماتی -که آن هم مشخص نیست تصمیم خودش بوده یا تصمیم تهیهکننده اثر یعنی شان پن و یا کارگردان- یک فیلمنامۀ ضعیف است. نه در حوصلۀ بنده و شما میگنجد و نه ارزشش را دارد که بخواهم تحلیلی مفصل و جزء به جزء از این فیلمنامه بد و کارگردانی ضعیف ارائه دهم اما لازم است تا کمی این دو بخش مورد ارزیابی قرار بگیرد.
با فیلمنامۀ اریک پوپن آغاز میکنم. او سعی دارد داستانی شخصیتمحور را در یک دورۀ مهم تاریخی روایت کند. او تاریخ را به بیننده نمیگوید و داستان را از میانههای جنگ دوم چچن آغاز میکند. جایی که ارتش روسیه با قدرت کامل به کشتار چچنها میپردازد و در این حین از جنایتهای جنگی هم دریغ نمیکند. در طول فیلم تصاویر مستندی از بخشی از جنایتهای ارتش روسیه را شاهد هستیم که یک نمونۀ آن، دفنهای غیرقانونی و نقض حقوق بشر است که سندیت تاریخی هم دارد. فیلم سعی دارد چچنها را مردمی آواره، مظلوم و بیپناه تصویر کند که ارتش روسیه بیرحمانه در حال کشتار آنهاست. اما این تمام ماجرا نیست و برای همین لازم دانستم در مقدمۀ این نقد و بررسی، چکیدۀ جنگ اول و دوم چچن را بازگو کنم تا مخاطب -که احتمالاََ حتی از کلیات این جنگ هم بیخبر است- موضوع را بهتر بشناسد. در طول فیلم هیچ اشارهای به حمله چچن به داغستان که آغاز رسمی جنگ دوم بود نمیکند. حتی ماجرای گروگانگیری و بمبگذاریهای چچن، کاملاََ جانبدارانه به تصویر میکشد به شکلی که این بمبگذاریها تنها به صورت اخبار در لحظاتی در طی فیلم گنجانده شده است. اما مشکل «کلمات جنگ» این نیست که تاریخ را به طور کامل نمایش نمیدهد، بلکه مشکل اصلی این است که فیلمساز حتی پروپاگاندا را هم به خوبی بلد نیست! فیلمساز حتی نتوانسته یک صحنۀ درست و حسابی از جنایات روسها به تصویر بکشد و نهایت کار او این بوده که از یک تصویر مستند استفاده کند! لنی ریفنشتال آلمانی در دهۀ ۳۰ و ۴۰ میلادی آثاری در ستایش رایش سوم میساخت که نمونۀ مشهور آن مستند «پیروزی اراده» است. او در آن سالها کاملاََ یک مهرۀ حکومتی برای پروپاگاندای نازیها بود. اما کارش را به خوبی بلد بود. شما همین حالا که حدود یک قرن از ساخت آن مستند گذشته، وقتی آن اثر را تماشا کنید مبهوت قدرت کارگردانی و فیلمبرداری اثر میشوید. درست است که پروپاگاندای فیلم غیرقابل قبول و ایدئولوژی نازیها یک ایدئولوژی تاریک و منسوخ است اما خود اثر از منظر سینمایی جایگاه معتبری دارد. اما جیمز استرانگ در سال ۲۰۲۵ میلادی فیلمی تبلیغاتی ساخته که نه سینما بلد است و نه حتی پروپاگاندایش را به درستی انجام میدهد.

اما فیلم «کلمات جنگ» حتی نتوانسته شخصیت محوری خود را به درستی بسازد! فیلمی که قرار است یک شبه بیوگرافی دربارۀ آنا پولیتکوفسکایا باشد حتی در خلق این کاراکتر هم ناکام است و او به یک تیپ تبدیل میشود. عوامل فیلم باید ممنوندار مکسین پیک باشند که توانسته با یک نقشآفرینی قابل قبول و حتی خوب جلوی سقوط آزاد این اثر را بگیرد. چرا که فیلمنامه به معنای واقعی کلمه در بحث شخصیتپردازی تعطیل است! بخش قابل توجهی از مدت زمان فیلم در خانه میگذارد. جایی که آنا به همراه پسر، دختر و همسرش زیر یک سقف زندگی میکند و بخشی از رانتایم فیلم را همین صحنههای خانوادگی در اختیار دارند. اما این سه کاراکتر فرعی را حتی به سختی بتوان یک تیپ نامید! مشکل شخصیتپردازی فقط به آنها محدود نمیشود و به عنوان مثال خانوادۀ چچنی که فیلم سعی دارد همذاتپنداری ما را با آنها برانگیزد حداقلهای یک شخصیتپردازی قدرتمند را هم ندارند! یا کاراکتر سردبیر که او هم به هیچ وجه کاراکتر نشده است. اما مکسین پیک توانسته یک زن مصمم و جسور را به تصویر بکشد و تا حدی حواس بیننده را از ضعفهای بیشمار فیلم پرت کند.

اما به دور از انصاف است اگر نقاط قوت اثر را نگویم. یکی از نکات قابل توجه در برخی از لحظات، تدوین موازی اثر است که حس و حال درستی میسازد. یکی از این تدوینهای موازی بهیادماندنی جایی است که آنزور دستگیر میشود و در همین حال آنا در حال شرکت در یک مهمانی و دریافت جایزۀ خبرنگار برتر است.
همچنین پایانبندی اثر، شوکهکننده و تأثیرگذار است. با یک تیتراژ قدرتمند که پایان اثر را در جایگاهی بالاتر از کلیت اثر قرار میدهد و میتواند در ساخت کلیدواژۀ «خبرنگار آزاده و حقیقتجو» تا حدی موفق عمل کند. در حقیقت فیلم با تمامی نقصها و ضعفهایش تصویری کلی از آنا پولیتکوفسکایا و تصویری نصفه و نیمه از جنگ دوم چچن ارائه میدهد که تم شغل شریف خبرنگاری برای افشای حقیقت را تا حدی میسازد. در پایان هم تیتراژ خوبی قرار دارد که تصاویر و نامهای خبرنگارانی را که در طی سالهای اخیر کشته شدهاند نمایش میدهد.

نمره نویسنده به فیلم: ۵ از ۱۰


source