آیا جنگ هاوایی در قرن هجدهم میتواند جذاب باشد؟ جدیدترین سریال اپل تیوی پلاس با بازی جیسون موموآ این را ثابت میکند. مجموعهی جدید اپل و جیسون موموآ با عنوان «Chief of War» یا همان فرمانده جنگ پنجرهای به روی نبردهای خشن یک فرهنگ فراموششده میگشاید. چند قسمت اول این سریال، وعدهای وسوسهانگیز برای علاقهمندان به ماجراهای اصیلی است که در جهانها و زبانهای منحصربهفرد روایت میشوند. در ادامه برای آشنایی با این اثر همراه نقد سریال Chief of War در گیمفا باشید.

در حالی که آمریکاییها برای استقلال میجنگیدند، فرانسویها سلطنت را سرنگون کردند، انگلیسیها سرزمینهای جدیدی کشف کردند و مردم هاوایی که از جریان اصلی تاریخی جدا مانده بودند، برای برتری میجنگیدند. چهار پادشاهی، مائویی، کائوآیی، اوآهو و هاوایی قرنها جنگهای مداومی را به راه انداختند که اگر افسانهها را باور کنیم، باید توسط یک فرد برگزیده که میتوانست ایالتهای جزیرهای پراکنده را متحد کند، پایان مییافت. در میان نبردها، دیپلماسی و خیانتها، سریال «فرمانده جنگ» به زندگی کایانا و فرآیند تاریخی منجر به اتحاد هاوایی در سال ۱۸۱۰ میپردازد.
در نیمه دوم قرن هجدهم، در حالی که جزایر اقیانوس آرام در تعادل سیاسی شکنندهای به سر میبردند، داستانی که الهامبخش «Chief of War» بود، شکل گرفت. هاوایی به چندین پادشاهی رقیب تقسیم شده بود که توسط رهبران عالیرتبه (آلیای نوئی) اداره میشدند و از طریق اتحادها، ازدواجهای سیاسی و نبردها برای قدرت میجنگیدند. این جهان پرتنش به زودی با ورود کشتیهای غربی دگرگون شد؛ کشتیهایی که سلاحهای گرم، کالاهای عجیب و مسیرهای تجاری جدید را با خود آورده بودند. در این بستر، کایانا متولد شد؛ شخصیت محوری «فرمانده جنگ»، رهبری هاوایی که زندگیاش تحتتأثیر تنش بین سنتهای اجدادی و فرصتها (و تهدیدهای) ارتباط با دنیای خارج قرار داشت. داستان شخصی او بازتابی از تناقضهای دورانی است که سرنوشت هاوایی در حال بازنویسی بود؛ اتحاد تحت یک پادشاهی واحد به عنوان هدف و نفوذ روزافزون خارجیها.

جیسون موموآ و توماس پاآ سیبت تصمیم گرفتند داستان را از دیدگاه کایانا روایت کنند؛ زاویهای متفاوت از روایتی که صرفاً بر کامههامهها متمرکز است. در «فرمانده جنگ»، زندگی این رهبر، استعارهای از تنش بین گشودگی و حفظ فرهنگ است. سریال اپل تیویپلاس به جزئیات توجه ویژهای داشته است: دیالوگهای گسترده به زبان اولئو هاوایی، بازسازی روستاها و پوشش سنتی، استفاده از تکنیکهای ناوبری و جنگافزاری مربوط به آن دوران، و موسیقی هانس زیمر که سازهای هاوایی را در خود جای داده است. این عناصر، سریال را به اثری تبدیل میکنند که ترکیبی از نمایش سینمایی و بازسازی تاریخی است. داستان واقعی پشت سریال در نهایت، داستان مردمی است که برای تعیین سرنوشت خود در میان نیروهای داخلی و خارجی مبارزه کردند. با به تصویر کشیدن این داستان، موموآ نه تنها بخشی ضروری از حافظه هاوایی را زنده کرده، بلکه آن را با مخاطبان جهانی به اشتراک گذاشته است.
هالیوود عاشق فرستادن تماشاگران به سرزمینهای دوردست و عجیب است. در این میان، فرهنگهایی که سبک زندگیشان یادآور انسانهای پیشاتاریخی است، خواه بوشمنهای آفریقایی، سرخپوستان آمریکایی، یا بومیان جزایر اقیانوس آرام، جایگاه ویژهای دارند. اما در این آثار، نوعی دوگانگی آشکار است. اگر در نیمهی اول قرن بیستم، صنعت سینما بومیان را پستتر از مهاجران سفیدپوست تصویر میکرد (مثل وسترنهای جان وین)، امروزه به سوی ایدهآلسازی «وحشی نجیب» گرایش پیدا کردهاست؛ نمونهاش آثاری مثل «رقصنده با گرگها» از کوین کاستنر یا حتی «آواتار» جیمز کامرون. با این حال، کمتر فیلمسازی جسارت نشان داده تا تصویری پیچیدهتر از این دو کلیشه ارائه دهد، مانند کاری که مایکل مان در اقتباس «آخرین موهیکان» انجام داد. فرهنگهای بومی نه بهشتی آرمانی هستند و نه موجوداتی ابتدایی، آنطور که در روایتهای استعماری ترسیم شدهاند.

در نتیجه سریال «Chief of War» راه میانه را در پیش میگیرد و به سراغ بومیان کمترشناختهشدهی جزایر هاوایی میرود. قهرمان داستان، کاییانا (با بازی جیسون موموآ)، جنگجویی بیرحم اما ماهر است که در بستر رویدادهای واقعی قرن هجدهم قرار دارد. طوفانهای تاریخ بر سر او نیز میتازد؛ زمانی که کامههامهها (کاینا ماکوآ) تلاش میکند چهار پادشاهی هاوایی را تحت فرمان خود درآورد. علاوه بر جنگهای داخلی، اروپاییها نیز به جزایر میرسند و برخورد تمدنها، فرهنگ بومیان را به خطر میاندازد.
در چند اپیزود ابتدایی سریال «Chief of War» به وضوح دیده میشود که خالقان اثر توماس پاآ سیبت (نویسندهی آکوامن) و جیسون موموآ، میخواهند ادای دینی به ریشههای هاواییشان کنند. سه قسمت اول، بومیان را با عزت تصویر میکند، اما به دام کلیشهی «وحشی نجیب» هم نمیافتد. جسارت سازندگان در این است که مانند مل گیبسون در «آپوکالیپتو» یا تیم تولید در سریال «شوگان»، از زبان انگلیسیِ ساده و همهفهم اما غیراصیل فاصله گرفتهاند. بومیان به زبان مادری خود صحبت میکنند و تنها مهاجمان اروپایی به زبان امروزی حرف میزنند. این انتخاب، به سریال اصالت میبخشد و تنش برخورد تمدنها را ملموستر میکند.

در کنار این اصالت فرهنگی، صحنههای نبرد «فرمانده جنگ» نیز خیرهکننده و بهخوبی طراحی شدهاند؛ و فیلمبرداری فوقالعاده، این سکانسها را بهخوبی همراهی میکند. شدت و خشونت این صحنهها یادآور «آپوکالیپتو» است، اما سازندگان صرفاً به تقلید از کار گیبسون بسنده نکردهاند. سریال زمان میگذارد تا زندگی روزمرهی هاواییها، آیینهای بهظاهر عجیب و شیوهی تفکر بومیان آن دوران را نشان دهد. بر اساس قسمتهای آغازین، این عناصر نه با نگاه امروزی تحریف شدهاند و نه با ایدههای پستمدرن آراسته شدهاند، بلکه مردمانی واقعی را میبینیم که قرنهاست سبک زندگی سنتی خود را حفظ کردهاند. یکی از صحنههای خارقالعاده، زمانی است که شخصیت موموآ سوار بر یک کوسهی ببری میشود و بعداً از دندانهای آن سلاحی منحصربهفرد میسازد. یا وقتی که قهرمان داستان با استفاده از یک خوک وحشی، از دست تعقیبکنندگانش فرار میکند، اجازه دهید اجرای این صحنه غافلگیرتان کند!
البته باید این نکته را هم گفت که فضاسازی نیز به جذابیت تجربه تماشای سریال میافزاید. با شنیدن نام هاوایی، همه به یاد تعطیلات رویایی، مناظر خیرهکننده، زنان دامنپوش و موسیقی اوکولهله میافتند. اگرچه این سریال نیز زیباییهای وحشی منطقه مورد نظر خود را به نمایش میگذارد و موسیقی بومی را در قطعات هانس زیمر میشنویم، اما بهشتِ آفتابیِ هاوایی بهخوبی با تاریخ خونین آن درهم میآمیزد. صحنههای شبانه با نور مشعلها، حالوهوایی جادویی خلق میکنند.

باید توجه داشت که در بافت اپیزودهای نخستین این سریال شخصیتها نیز باورپذیرند و در دنیای خود جا افتادهاند. جیسون موموآ شاید بازیگر شکسپیریِ تئاتری نباشد، اما هیکل و حضور طبیعیاش او را برای نقش یک قهرمان تاریخی ایدهآل کرده است. بنابراین چند قسمت باقیمانده امیدوارم عمق بیشتری به شخصیت او ببخشند. اما نکتهی کلیدی این است که آیا سازندگان میتوانند این تعادل را حفظ کنند، هم تصویری ظریف و چندلایه ارائه دهند و هم از شدت هیجان داستان نکاهند؟!
باید توجه داشت چنین آثاری بیش از هر زمان دیگری نیاز هستند. موفقیت «شوگان» در سال پیش نشان داد که وقتی فرهنگهایی که پیشازاین در داستان خودشان به نقشهای فرعی تقلیل داده میشدند، صدایی برابر داشته باشند، چه استقبالی میشود. هیرویوکی سانادا فقط در صورتی نقش در «شوگان» را پذیرفت که سازندگان با دقت و احترام فراوان به فرهنگ ژاپن و زبان آن بپردازند. پس از «شوگان»، امیدواریم «Chief of War» نیز دریچهای باشد برای مردمان کوچکی که تاریخشان یا ناشناخته مانده، یا زیر بار ایدئولوژیهای تحریفگر دفن شده است.

فراموش نکنید با وجود تمام تأثرات انسانگرایانه، «فرمانده جنگ» بیشتر یادآور این نکته است که در حالی که آمریکاییها برای استقلال میجنگیدند، فرانسویها سلطنت را سرنگون میکردند و بریتانیاییها سرزمینهای جدیدی را کشف میکردند، نخبگان سیاسی جزایر هاوایی، که خارج از جریان اصلی تاریخی قرار داشتند، مانند هر کس دیگری برای قدرت میجنگیدند. بنابراین شاید تنها ایراد شاخص چند اپیزود ابتدایی سریال را باید بیان خشک و کتابی تاریخ هاوایی دانست.
اما به نظر من با اخبار هزینههای تولید بزرگ این سریال، در ادامه این فصل نُه قسمتی، فرمانده جنگ از صحنههای وحشیانه ابایی ندارد؛ برعکس، از قدرت فیزیکی شخصیتهایش تجلیل میکند. در همین اپیزودهای ابتدایی درگیریهای جنگجویان با شدت و جذابیتی خام طراحی شده است. در عین حال، این سریال با پرداخت قهرمان اصلی خود خشونت را ستایش نمیکند؛ بلکه سوالاتی در مورد معنای آن و بهایی که افراد و ملتها میپردازند، مطرح میکند. آیا خشونت میتواند به صلح منجر شود؟ آیا یک جنگجو که از میدان نبرد بازمیگردد، میتواند دوباره صرفاً انسان باشد؟ کایانا، به عنوان یک قهرمان تراژیک، این تناقض را تجسم میبخشد. او مردی است که از یک سو، ضرورت جنگیدن را میبیند و از سوی دیگر، میداند که چه چیزی لازم است.
اپل تیوی پلاس پیش از این بینندگان را به تجمل سمعی و بصری عادت داده است، اما در «Chief of War» به سطح جدیدی میرسد. فیلمبرداری که در هاوایی و نیوزیلند انجام شده، با مقیاس حماسی خود، از زمینهای بایر گدازهای گرفته تا تپههای سرسبز، بیننده را مجذوب خود میکند. این سریال همچنین از لباسها، سلاحها و تصاویر واقعگرایانه از آیینهای سنتی بهره میبرد و بر احترام آن به فرهنگ هاوایی تأکید بیشتری میکند. از نظر فرم، «فرمانده جنگ» شبیه به محصولاتی مانند «شوگان»، «وایکینگها» و «سقوط پادشاهی» است. این برداشت با سکانسهای بصری آغازین، غنی از نمادگرایی و توپوگرافی، و همچنین خود ساختار روایی، مبتنی بر درگیری دیرینه بر سر قدرت و زمین، تقویت میشود.

در نتیجه با تماشای قسمتهای ابتدایی سریال، به سادگی میتوان گفت «Chief of War» سریالی است که به عنوان یک گواهی فرهنگی، بیانیهای از هویت و یک نمایش تمامعیار عمل میکند که از بهکارگیری بهترینهای فرهنگ عام ابایی ندارد. این سریالی است که کاستیهای خود را دارد، از جمله درام ناهموار و برخی از داستانهای فرعی، اما این کاستیها را با صداقت و فقدان زرق و برق جبران میکند. با این حال، آنچه این سریال را منحصر به فرد میکند، پایه و اساس آن است: داستانی که توسط افرادی که با آن ارتباط برقرار میکنند، روایت میشود.
امتیاز نویسنده: ۷.۵ از ۱۰
source